🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 دوبیتی 179

(ثبت: 245437) بهمن 27, 1400 

 

يارب ترحّمـي كن من با تو دوست هستــم
هر راه خود پسندي بر روي خـود بِـبستــم
راه ديـگر نـدارم در روي اين زمينـت
من با دل شكستــه در راه تــو نشستــم
٭٭٭
يارب تمايل من بر علـم و دانــش تـوست
صد عيب مخفي من در زير پوشش تـوست
يارب تو فيض بخشـي عيب مـرا بِـبخشاي
رفع هـزار عيبم از چشم و بينـش تـوست
٭٭٭
يارب ترحّمــي كه منــم در ولاي تــو
بيــرون نـبرده ام ســر خــود از بلاي تــو
هـر كس سـر از بلاي تو بتـوان برون بَرَد
كـي مي شود به روي زمين آشنـاي تــو
٭٭٭
صـداي صوت خــدايـي هميشــه مي شنوم
در اين زمين خاكـي به هـر كجـا بـروم
خــدا هميشـه جلوتــر از اين زميــن بوده
نــداي آن همه جا بوده ، هر كجـا نــگرم
٭٭٭
خــداي فــرد توانـــا اگر تــوان نــگرم
حجاب چــهره جسمم كه مي توان بـِدرم
اگر لطافــت طبعـش به من اثـر بـدهــد
يقيــن زِ جملــه مخلوق آن لطيـف تـَرَم
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

نظرها
  1. سیاوش آزاد

    بهمن 27, 1400

    سلام
    يارب تمايل من بر علـم و دانــش تـوست

    مرحوم شبستری قدس سره

    مرا گفتی بگو چبود تفکر

    کز این معنی بماندم در تحیر

    تفکر رفتن از باطل سوی حق

    به جزو اندر بدیدن کل مطلق

    حکیمان کاندر این کردند تصنیف

    چنین گفتند در هنگام تعریف

    که چون حاصل شود در دل تصور

    نخستین نام وی باشد تذکر

    وز او چون بگذری هنگام فکرت

    بود نام وی اندر عرف عبرت

    تصور کان بود بهر تدبر

    به نزد اهل عقل آمد تفکر

    ز ترتیب تصورهای معلوم

    شود تصدیق نامفهوم مفهوم

    مقدم چون پدر تالی چو مادر

    نتیجه هست فرزند، ای برادر

    ولی ترتیب مذکور از چه و چون

    بود محتاج استعمال قانون

    دگرباره در آن گر نیست تایید

    هر آیینه که باشد محض تقلید

    ره دور و دراز است آن رها کن

    چو موسی یک زمان ترک عصا کن

    درآ در وادی ایمن زمانی

    شنو «انی انا الله» بی‌گمانی

    محقق را که وحدت در شهود است

    نخستین نظره بر نور وجود است

    دلی کز معرفت نور و صفا دید

    ز هر چیزی که دید اول خدا دید

    بود فکر نکو را شرط تجرید

    پس آنگه لمعه‌ای از برق تایید

    هر آنکس را که ایزد راه ننمود

    ز استعمال منطق هیچ نگشود

    حکیم فلسفی چون هست حیران

    نمی‌بیند ز اشیا غیر امکان

    از امکان می‌کند اثبات واجب

    از این حیران شد اندر ذات واجب

    گهی از دور دارد سیر معکوس

    گهی اندر تسلسل گشته محبوس

    چو عقلش کرد در هستی توغل

    فرو پیچید پایش در تسلسل

    ظهور جملهٔ اشیا به ضد است

    ولی حق را نه مانند و نه ند است

    چو نبود ذات حق را ضد و همتا

    ندانم تا چگونه دانی او را

    ندارد ممکن از واجب نمونه

    چگونه دانیش آخر چگونه؟

    زهی نادان که او خورشید تابان

    به نور شمع جوید در بیابان

    • ازنگاه پرلطف ومحبت شما شاعر واستادگرامی
      کمال تشکر را دارم
      وجود بابرکتان در پناه حق باشد
      خدایش رحمت کند ، الهی امین
      🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

  2. سلام و درود بانو
    سپاس از حضور پر مهرتان
    سربلند و پاینده باشید
    شاعر سال 1371 به رحمت خدا رفته اند
    خدایش رحمت کند ، الهی امین
    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا