🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 دوبیتی 349

(ثبت: 250896) شهریور 17, 1401 

 

زِ يك دل زنده پرسيدم، چرا دنيا رها كردي
بگفتا ، بهـر من دنيـا اجل آرَد به پيگردي
نظام و مُلك دنيا را نمي شايد به دست آرَم
نظامش مي نهد هر دَم، به روي درد من دردي
٭٭٭
برادر راستيِ ره رو، كه آرامش توان جويي
كه آرامش رهي دارد، به نيكويي و خوش خويي
بيا جانا زِ من بشنو ، به مردم بد مگو زنهار
نصيحت كُن براين مردم، برون از راه بدگويي
٭٭٭
در مكان زندگي نشناختي، يارت كه بـود
همچو يك طفلي كه نشناسي، پرستارت كه بود
طفل در گهواره نـشناسد، پرستار خـودش
خود چو آن طفلي و نشناسي نگهدارت كه بود
٭٭٭
افراد انسان بشنويد، حق تابع انسان كه نيست
حق بهر ما فرمان دهد از ما به حق فرمان كه نيست
كار بني آدم بود، شيطان در آن شركت كنـد
صد كار آدمها بود، بي شركت شيطان كه نيست
٭٭٭
صنعت صوت خدايي كه محبت به من است
اين حقيقت نگري بين كه مرا زآن سخن است
اين چنين گر نبود صوت صدايم زِ كجاست
جاي اين صوت و صدا جاي تشكر زِ من است
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا