🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
ما همه بازیچه ی گردونه ایم
کور فهم و کور چشم , اینگونه ایم
همچو خاشاکی میان یک حباب
بسته در زنجیر و طوفان و طناب
ادعا کردیم که ما ره یافتیم
ما یقین را با یقینها بافتیم
روزها بگذشت و در این کوچه ها
گمرهی بودیم , در این کوچه ها
ترفندها را حقیقت یافتیم
زندگی خود به آن پرداختیم
گرگ را چوپان خود پنداشتیم
پرچم دوستی و مهر افراشتیم
روزها رفت و سرآمد سالها
ما درون کلبه ها با داغها
برجها و قصرها را ساختید
برشکسته استخوانها تاختید
کمترین حق حیات جاری نشد
حلقه ی زنجیر هم عاری نشد
حاصل کار ضعیفان دود شد
رفت در کاخ و مثال عود شد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
بستن فرم