🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 دو راهی

(ثبت: 235279) دی 18, 1399 
دو راهی

 

در تنگنای شهر
غمگین تر از تکرار
آلوده و معتاد یک دیدار
هر دفعه پک محکم ترین در بغض خام شب

در اوج پائیزان
بین سحرخیزان
مانند یک تسبیح آویزان
افتاده ام آلوده بر دامان پاک شب

یک جا نماز باز
در باور پرواز
شاید که این عادت غلط باشد و من لجباز
تغییر می خواهد روند انحنای شب

ما بین خاموشی
یا این غزل نوشی
آرام تر در خلوت پیک فراموشی
بر یک دو راهی مانده ام در امتداد شب

مبهوت و وهم آلود
مانند جنگلهای بینالود
راه است دشوار و در آن مقصد مه آلود
در یاد تو جا مانده ام در انتهای شب

ای آشنای جان
در این غریبستان
با من مدارا کن در این انبوه پائیزان
تا باز ماند در دل و جان آرزوی شب

می کوبد از آهن
میخ جنون بر من
دودی که می سوزد درون سینه جان و تن
با یاد تو این آخرین پک بر گلوی شب

تنهاترین خواهش
در لحظه ی بارش
از مهربان در بیکرانِ خلق آرامش
فانوس رخشان باش در این گیر و دار شب

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):