🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 دیدار رازآلود

(ثبت: 269250) اردیبهشت 1, 1403 

 

جهان را واژه کرده است ، دیدارِ رازآلودِ تو
پنجره یِ بارانی و رقصِ هوسْ چشمانِ تو
دل را به یغما میبرد ، توسنْ حریرِ مویِ تو
مست از سکوتْ لبهایمان ، در گفت و گوییم من و تو
پناه میبرم به تو از من فقط یک نام ماند
عشقِ تو در قلبم نشست ، طوفانِ من آرام یافت
با تو فرار میکنم به امنِ خانه یِ تنت
محوِ تماشایت ببین تنهاییم آرام یافت
بر دارِ موهایِ تو من ، بانو غزل می بافتم
کرده هوایت دلِ من ، وهمِ تو را می بافتم
باز آ به تاریکی ببین با تو درخشان گشته ام
بر تار و پودِ این جهان نورِ تو را می بافتم
گفتی که نور باشد ، لبت بر قلبِ دریا بوسه زد
واژه در آغوشت کشید بر مویِ باران بوسه زد
باران تو را بارید ، زمین همبسترِ آغوش توست
با تو به آغاز ، قلبِ من بر شعرِ پایان بوسه زد
شاید پرستش یک نقاب از لذتِ دیدارِ توست
شاید خدا هم یک سراب از لمسِ رازآلودِ توست
هوای بارانی و شب ، هزارتویِ مویِ تو
شاید منِ گمگشته هم ، اسیرِ رقصِ مویِ توست

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. طارق خراسانی

    اردیبهشت 1, 1403

    🌹🌹🌹🌹🌹

  2. امین غلامی

    اردیبهشت 1, 1403

    تکه نانی به دستش دادم.
    چقدر خوشحال شد…
    به گمانش که دنیا، به دستش دادم.
    قیمت نان همی، درهمی بیش نبود.
    به گمانش که همه دارو ندارم، به دستش دادم.
    زیر لب زمزمه میکرد، خدایا شکرت.
    به گمانش که خدا را، به دستش دادم.

    اسممو تو گوگل سرچ کنید
    امین غلامی (شاعر کوچک)
    و از شعرهام در سایت های مختلف دیدن کنید. با سپاس….

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا