🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 رستاخیز ..

(ثبت: 2345) شهریور 9, 1395 

بسمه تعالی

برای ” عشق ” ندارم بجز ” تو ”  دستاویز

و زنده ام  من از این کـار عشق شورانگیز

کنار مسجد چشمت    لـب تو  میخانه ست

دهان سرخ تـو از داغ ” می ”  شده   لبریز

حقیقت تـــو  منم ، در صلیب آغوشت

مرا  ز حلقه ی گیسو، به سینه ات آویز
 

من از نگاه مسیحایی تـــو   بیمـارم

بیا و با دم خود  از تنم کمی  تب ریز
 

مترسگی که به عشق کلاغ  می میرد !

به باد می رود آن لحظه  بستر جالیز

همیشه با دل خود خوش حساب باید بود

که خوش حساب نترسد  ز روز رستاخیز

من از تبار سخن ، شهر شعر، تبریزم

هنوز مانده  از آثار شمس ، در تبریـز

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):