![علی معصومی](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2020/04/new-e1600489535186.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
رمه بی خبران
کودکی بارقه ی فصل خوش لِی لِی شد
دل به آیینه سپردیم و جوانی طی شد
نوجوانیکه پر از شادی و خوشحالی بود
با سُرور و شعف و فرصت آنی پی شد
روزها از پی هم رفته و حیران ماندیم
چُون رسید از در و از پنجره برگو کی شد
چه عجیب است که در مزرعه سبز فلک
نو بهاران ثمرش زمزمه های دی شد
وای از گرگ اجل کاین رَمه بی خبران
غافل از بانگ شبان و هِله های وی شد
زانکه نگشوده ز کارش گرهی معصومی
دفترش واژه درد و غزلش هی هی شد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (10):
مهر 22, 1398
اثر شما را خواندم و حسی شبیه کسی که به ساعت خود نگاه می اندازد و ناگهان می بیند وقت رفتن است و باید کوله بارش را بردارد و از آنچه که برایش عزیز است دل بکند و دست بکشد، دست داد.
بی نهایت زیبا بود و دلنشین نیز و هم بیاد ماندنی …
درود بر شما
پاسخ
مهر 22, 1398
سلام و درود استاد عزیز
🍃🌿💐🌺🌺🌺🍃🌿💐
پاسخ
مهر 23, 1398
سلام و درود
عالی ست
لذت بردم
هلهله های او شد اگر شود واو برداشته می، شود شعر روانتر البته شاید هله معنای خاص خودش را داشته باشد.
در پناه خدا🌿❤️👏👏👏👏👏❤️🌿
پاسخ
مهر 23, 1398
درود ها استاد
بسیار زیبا و لذت بخش است
سربلند باشید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
مهر 23, 1398
با درود
نهیبی شاعرانه و زیبا …
از گذران عمر …
موفق باشید و سربلند …
پاسخ
مهر 24, 1398
سلام استاد معصومی
👏👏👏👏لذت بردم
پاسخ
بستن فرم