🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 رمه بی خبران

(ثبت: 216118) مهر 22, 1398 

رمه بی خبران

کودکی بارقه ی فصل خوش لِی لِی شد
دل به آیینه سپردیم و جوانی طی شد

نوجوانیکه پر از شادی و خوشحالی بود
با سُرور و شعف و فرصت آنی پی شد

روزها از پی هم رفته و حیران ماندیم
چُون رسید از در و از پنجره برگو کی شد

چه عجیب است که در مزرعه سبز فلک
نو بهاران ثمرش زمزمه های دی شد

وای از گرگ اجل کاین رَمه بی خبران
غافل از بانگ شبان و هِله های وی شد

زانکه نگشوده ز کارش گرهی معصومی
دفترش واژه درد و غزلش هی هی شد

 

 

 

 

نظرها
  1. امیر جلالی

    مهر 22, 1398

    اثر شما را خواندم و حسی شبیه کسی که به ساعت خود نگاه می اندازد و ناگهان می بیند وقت رفتن است و باید کوله بارش را بردارد و از آنچه که برایش عزیز است دل بکند و دست بکشد، دست داد.
    بی نهایت زیبا بود و دلنشین نیز و هم بیاد ماندنی …
    درود بر شما

  2. سلام و درود استاد عزیز

    🍃🌿💐🌺🌺🌺🍃🌿💐

  3. طارق خراسانی

    مهر 23, 1398

    سلام و درود

    عالی ست
    لذت بردم
    هلهله های او شد اگر شود واو برداشته می، شود شعر روان‌تر البته شاید هله معنای خاص خودش را داشته باشد.

    در پناه خدا🌿❤️👏👏👏👏👏❤️🌿

  4. درود ها استاد
    بسیار زیبا و لذت بخش است
    سربلند باشید
    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

  5. منصور شاهنگیان

    مهر 23, 1398

    با درود

    نهیبی شاعرانه و زیبا …

    از گذران عمر …

    موفق باشید و سربلند …

  6. سعید فلاحی

    مهر 24, 1398

    سلام استاد معصومی
    👏👏👏👏لذت بردم

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا