🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
به جرم عاشقی
چه آسان برده ای از یاد خود قول و قرارت را
چه بی پروا گرفتی از من ویلان دمارت را
من از دلدادگان سیب سرخ آرزو هایم
که هر فصل زمستان می دهی قول انارت را
شدم صید نگاه هرزه ات ای مست لاکردار
چه بی درمان رها کردی بحال خود شکارت را
به جرم عاشقی محکوم در بند مجازاتم
که در گردن بیاویزم طناب چوب دارت را؟
من از بازندگان صدر تاریخ مکافاتم
که می بازد دمادم رشته کار قمارت را
برایم نوشداویی مهیا کرده کاری کن
بگیر از شانه هایم بار زخم بی شمارت را
حذر کن از دل تنگی که آهی اتشین دارد
که یغما می کند روزی تو و ایل و تبارت را
♤♤♤
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
خرداد 18, 1403
درود مهندس، مثل همیشه عالی👏🌺
پاسخ
خرداد 18, 1403
درودحضرت معصومی عزیز
خیلی زیباست
دستمریزاد.
🌺🌺🌺
پاسخ
خرداد 19, 1403
سلام و درود
مانند همیشه دلچسب و عالی ست
در پناه خدا 🌹
پاسخ
بستن فرم