🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
1
گر فدا جان را به معشوق عاشقی
یاد عذرایی کنی با وامقی
همچو مجنون گاه لیلی عشق را
تجربت کردند هر یک حاذقی
2
ترک جان گویی زمانی عاشقا
عشق را بینی نه سر ، جان را فدا
جسم را خالی کنی از هر وجود
جلوه او بینی درون قلبی روا
3
باب دربی روی خلقی شد گشا
بارگاهی را نما جانب به ما
غافلان دور از مکانی بارگاه
عاقلان را رخصتی وارد دلا
4
گر به تنهایی روی جایی دلا
از قفس جسمی رهایی روح را
سمت جایی می روی مقصد یکی
بی نهایت راه باشد تا خدا
5
گر به پیرامون شمعی در طواف
یاد آن مرغی کنی در کوه قاف
دور از جلوت به خلوت زندگی
دور از خلقی نمایان همچو آف
6
دور از دامی نما با دانه ای
نورها بینی طلب آن سایه ای
سرنوشتی با قدر ،گاهی قضا
انتخابی می کنی لا چاره ای
7
پایکوبی موج بحری را نگاه
عکس دلبر آسمانی همچو ماه
روی آب افتاده زیبا جلوه ای
جلوه آرایی کند دوری ز آه
8
آرمانی فکرهایی همچو آف
خوب دانی بین خلقی کی گزاف
ارزشی دارد ، بفهمی آن زمان
رهنما پیری جهانی اعتراف
9
شکر ایزد خالقی یکتا دلا
بهترین نعمت چو عقلی را به ما
او عطایی کرده بر هر کائنات
عقل را بر آدمی ، او کرد عطا
ولی اله بایبوردی
02 / 12 / 1398
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
اردیبهشت 23, 1399
بخش بخش این اثر مانند حجره هایی بودند کنار هم و پر از معانی بلند …
بهره بردم و درود بر شما
پاسخ
اردیبهشت 23, 1399
سلام
جناب استاد اندیشه نگار
سپاس از دیدگاه ارزنده تان
🌸🌸🌸🌸🌸🌺🌸🌸🌸🌸
پاسخ
اردیبهشت 23, 1399
🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
اردیبهشت 23, 1399
سلام
سپاس
🍃🍃🍃💐🍃🍃🍃
پاسخ
اردیبهشت 23, 1399
🌷🌷🌷
زیباهای خوبی خواندم
شاعر بمانید
پاسخ
اردیبهشت 23, 1399
سلام
ممنون از همراهی تان
در پناه حق
🍃🍃🌿💐🌿🍃🍃
پاسخ
بستن فرم