🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 ره هدایت

(ثبت: 224941) فروردین 18, 1399 

 

« ره هدايت »

فرياد از آن فرد ، که صاحب نظر افتد
در موقع تنظیم نظر در خطر افتد
هر فرد به منزلگه خود ، امن و امان است
چون گِرد جهان گشت ، همان دربدر افتد
یک فرد نـداند و نـشاید نظر خود
تنظیم خودش ، سود تمام بشـر افتد
افراد بشر را ، همه یکسان نظری نیست
هـر فـرد به فتراک1 خودش، با نظر افتد
هر فرد نظر دارد و بر طبق اصول است
ممکن نَـبُود طبق یکی بد سِیَـر2 افتد
دانا پدری را که نصیحت زِ الست3 است
مشکل بُوَد آن طبق اصول پسر افتد
نادان پسری ، رأی پدر را نـپذیرد
مخصوصاً اگر آن پسری بد سِیـَر افتد
دانا پدران ، طبق اصولـش سخنانـشان
امّا چه کند ، گر پسری کج نظر افتد
در دوره ی آزادی و امنیـت مُلکی
منمای تعجب ، کس اگر بی هنر افتد
این دوره دُر و لعل و گهر و سنگ و صدف را
یکسان نگرن ، هر چه به هر رهگذر افتد
در دوره ی پُـر عُجب و طرفدار تکبر
هـر یاوه سرایـی نـتوان ، دادگر افتد
هر دادگری را نـتوان ، دادگرش گفت
تا آنکه به تحقیق عمل ، با بصر افتد
حرفي كه بگفتي بشر، اين حرف مگو باز
كم گفتن نيكو ، به يقين خوبتـر افتد
کم گوی و نکوگوی، تو اندرز و نصیحت
کم گفتن اندرز بشـر ، با اثـر افتد
دنیا كه چو مارست، زِ زهرش بـهراسید
با آن دُم نـرمش، زِ سرش پُـر خطر افتد
دنیا به ره دشمنی است ، بهر بشرها
داری تو طمع ، آنکه به سود بشر افتد
دنیا به تکامل بـکشد رأی بشـر را
در عین تکامل که برت ، در خطر افتد
دنیا طلب و مُنعم و درویش و فقیران
این جمله دَم مرگ ، بهم سر بـسر افتد
این نظم زِ حق می بُوَد اندر ره دنیا
ای وای گر این نظم ، بدست بشر افتد
در دایره ی مُلکس و ملت ،چه توان گفت:
آسایش یک ملت اگر ، در خطر افتد
در دایره ی مُلک قناعت ،که لزوم است
گر ملک قناعت بود آن کم خطر افتد
در وادی حیرت ، که فرو می رود انسان
راهش چه بُوَد تا که زِ حیرت بِدَر افتد
ای هاتفِ بینای حقیقت ، نظری کن
شایسته بُوَد گر زِ تو بر من نظر افتد
ای هاتف غیبی، مگر آن رأی تو این است
با رأی تو هر کس بُوَد ،آن دیده تـر افتد
هر کس به تو و رأی تو گردید موافق
جُرمش چه بُوَد ، دهر بر آن کینه ور افتد
امید من آن بود ، که تابع به تو باشم
امید به سوی تو چرا ، پُـر خطر افتد
ای هاتف اسرار حقیقت ، نظرت کو
هر کس نظرش بر تو بُوَد ، در خطر افتد
مرغی که به پرواز در آید به سوی تو
چون مرغ قفس گردد و بی بال و پَر افتد
ای سالک خودبین، ره این دایره گُم نیست
هر سالک خود بین ، زِ ره آن به در افتد
ای هاتف غیبی ، به حقیقت تو کجایی
هر کس به تو پیوست،زِ خَلقت بـسر افتد
این نظم جهان را ، همه بازیچه شمارند
هر روز به بازیچه و بازیچه تـر افتد
ای عارف سنگین دلِ بی مِهر جفاکار
رسوا شوی آندم ،که ز تو پرده بر افتد
از پرده ی پندار خودت سربدر آور
تا پرده ی اسرار ، تو را در نظر افتد
در راه نظر بازیـَت ، ایندم نظری نیست
هرکس نظرش سوی تو شد، خوش نظر افتد
هر فرد که کوشش کند اندر ره توحید
آن فرد یقینـس ، به رهـش پُـر هنر افتد
استاد من این گفت: که هر فرد به کاری
با دقت اگر می بُوَد ، استادتـر افتد
بنویس حسن ، در ره توحید و هدایت
مگذار که دست و قلمت ، از هنر افتد

٭٭٭
1- ترك بند 2- سيرت 3- روز خلقت آدم و موجودات

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):

نظرها
  1. سعید فلاحی

    فروردین 19, 1399

    درود و ادب

    عالی
    عالی
    عالی

    👏👏👏👏👏👏👏

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا