🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
عزیزم دخترم جونم وجودم
تو رفتی کاشکی من جای تو بودم
شده سنگِ مزارت محرمِ من
مث مُهری برای هر سجودم
چطور هدیه بگیرم روز مادر؟
چرا تنهام گذاشتی آخه، دختر؟
بدون تو دیگه خیلی غریبم
رفیقِ غصه هام بودی تو آخر
شدم دیوونهای درمونده و سرد
شده خنده دیگه از خونهمون طرد
بهارم بودی و خورشید پژمرد
ببین خشکیده باغم از غم و درد
نفس، بیتو پر از آشوب و آهه
منم نخلی که چشماش رو به ماهه
هنوز باور نکردم رفتنت رو
که آغوشم هنوزم چشم به راهه
گلاتو پیش ما اینجا گذاشتی
توی ذهنم هزار اما گذاشتی
چرا پیدات نمیشه توی رویام
دلم رو تو جهنم جا گذاشتی
غزلسازم گل نازم کجایی؟
نوای ساز و آوازم کجایی
گلوم میسوزه از هق هق، همیشه
سکوتم، یار و همرازم کجایی
158 روزه نبودی
158 روزه شکستم
هزارون ساله انگاری چشامو
یه لحظم روی عکسات من نبستم
نقاب خندهام بغضی پریشون
هوای زندگیم لبریزِ بارون
جلوی غنچههات گریه حرومه
غمت رو قورت میدم؛ زار و ویرون
مامان جون یادته هر روز و هرشب
بهم زنگ میزدی
آرامش من؟
چرا حالا توی چنگِ غروبت ،
باید پرپر بشه هر خواهش من؟
نشستیم روز میلادت با حسرت
توی آغوش گریه چون نبودی
چی اومد به سرت مادر که آسون
برامون شعر رفتن رو سرودی
هزارون حرف توی اون دلت موند
تا اینکه آسمون؛ اسم تو رو خوند
چرا آخه خدا با بردنِ تو
تمومِ دلخوشیهامونو سوزوند
دلم تنگِ گلای دامن توست
هلاک عطرِ مو و پیرهن توست
اسیریم توی شبهای فراقت
علاج ما طلوعِ روشن توست
نشد قسمت بری پابوس اگرچه
میدونم که امام رضا باهاته
میبینی اونو توی اون بهشتی
که حالا و همیشه اونجا جاته
مهناز نصیرپور
تقدیم به رفیق عزیزم ساناز جباری زاده که در 39 سالگی، ناگهان پر کشید
به سفارش مادر مهربانش به مناسبت روز مادر …
و تقدیم به همه ی مادران آسمانی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
بستن فرم