🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
هنوز بغضتان از گلوی تقویم هم پایین نرفته چه رسد به…
این دلشوره ها این روزها در گوشهایم می تپد از چشمانم می ریزد بر گونه هایم می غلتد و لبهایم را شوره زار سکوت می کند
خوانش: 205
سپاس: 1
ما که دوره ی جنگو به ناچار زندگی کردیم یادمون میاد که آژیر خطر که می خورد بابای خونواده بچه ها رو بغل می کرد و خونواده رو به سمت زیرزمین هدایت می کرد و اون آغوش کوچیک امن تنها جایی بود که از مرزاش هیچ ترسی نمی تونست رد بشه … بابایی که توی دوره ی مدرسه و دانشگاه به زور پول توی جیب بچه هاش می ذاشت وقتی می گفتن پول داریم هنوز میگفت نه باباجون باید توی کیفتون پول باشه شاید لازم شد
خوانش: 327
سپاس: 2
🕯✈
خوانش: 606
سپاس: 0
آنی” با چمدانی از رویا در فرودگاهِ امید به انتظار نشسته بود تا پرواز را با او زندگی کند در آرزوی مقصدِ خوشبختی؛
خوانش: 475
سپاس: 1
تمام این یازده ماه، آه بلندی بودید در نفستنگی دلتنگیهایم….
خوانش: 555
سپاس: 0
سقوط کرده ام از طبقه ی چندم برج آرزوهایم؟ نمی دانم
خوانش: 531
سپاس: 1
تعداد نظر: 2
چلّه نشینِ قرنطینهی سکوتم، هم سن و سال “همسر کریم سوخته”در ناباوری خبر مرگ فرزندانش که بهار آرزوهایش بودند.
خوانش: 409
سپاس: 1
تعداد نظر: 5
روشن که باشی چشمِ خیلی ها را می زنی این روزها از شفاف بودن بیشتر پشیمان می شوی…
خوانش: 1551
سپاس: 0
تعداد نظر: 1
شاید پاییز برای بریدن بهترین فصل باشد،
خوانش: 679
سپاس: 1
تعداد نظر: 2
برای تو که می دونم می خونی اما مخاطب خاصم نیستی…
سلام
خوانش: 340
سپاس: 3
تعداد نظر: 2
توئه زندگی من
بعضی وقتا دلم نمیخواد تو رو حتی با واژه ها شریک بشم،
خوانش: 424
سپاس: 2
تعداد نظر: 4
سلام توئه زندگی من توی تاریکی بارون زده ی یاد تو، جداشدن از پتوی رویای ناتمومت هرروز برام سخته… ولی با هزاران سختی از بستر خیالت کنده میشم تا واژه واژه عشقت رو توی نخ شعرم بچینم و گردنبندی بسازم که برق مرواریدش تو رو #حیران کنه… صحبت از گردنه ی حیران بمونه برای نقطه چینهایی که خودمون دوتا پر میکنیم… من این صبحای ابری تازه نفس رو دوست دارم که دختر احساسم یاد تو رو روی صحنه ی سپید دفترم صورتی میرقصه… همین بنفشه های خیال رو که توی هر فصلی که باشم یلدای دلنشین لبخند تو رو یادم میاره… پس بیا زیر پرچین آسمون خدا مهربونی موندگار عشق باشیم قاصد لبخند روی لبای اونایی که بی سقف تا زانو توی بارون درد اشک میریزن یا هوای تازه ای برای مردم اهواز که نفسشون درد میکنه… کاش عشق اونقدر همه گیر بود که جای جای سرزمینمون از بی آبی، سیل، زلزله، غبار بی کسی، سقوط پرواز امید، واژگونی اتوبوس آرزوها… سرشار نبود… کاش همه ی مردم میتونستن عشق رو نفس بکشن… کاش قلبمون با خیال راحت از عاشقی میگفت… کاش نوشته هامون انعکاس خنده های از ته دل تمام مردم بود… بغض، صدای کلماتم رو میلرزونه و دفترم هم از غمنامه ی هجوم این همه اشک خسته شده ولی نمیتونم ننویسم وقتی که از هر گوشه ی وطنم فریاد اندوه به گوش میرسه… به امید اینکه برفایی که بعضیا سرشونو مث کبک زیرش پنهون کردن آب بشه و کلاغ این قصه های تلخ پرغصه به خونه ی آرامش برسه… مهناز نصیرپور 29 بهمن نود و شش ساعت 6:30 صبح روز عشق ایرانی…
کاش با دل شاد این روز رو تبریک می گفتم ولی افسوس… از پرچم عزایی که از زمین تا آسمون جای جای سرزمینم برافراشته ست خسته ام از تسلیت های مداوم ….
خوانش: 260
سپاس: 3
تعداد نظر: 2
گاهی دلم می گیره از پرپرشدن آرزوهام، زخمی شدن رویاهام، گلوی زندگیم از بغض نبودنها، نرسیدنها میگیره…
نفس لبخندم بند میاد، گاهی حتی حسرت بارونی شدن چشمام توی وجودم تیر می کشه…
خوانش: 321
سپاس: 2
تعداد نظر: 2
پاییز؛
فصل عجیبیست وقتی جام لحظه هایت از مِیِ چشمانش خالی باشد
خوانش: 224
سپاس: 2
خاطره که همیشه نباید گرم باشد
گاهی می تواند نوشیدنی لیمویی باشد که دل لحظه های جدایی را خنک می کند…
خوانش: 194
سپاس: 0
تعداد نظر: 1
به دست آوردن کسی که پای عشقش مردانه نایستاده،
پیروزی نیست بلکه عین شکسته
خوانش: 284
سپاس: 0
تعداد نظر: 1
بعضی وقتا دلت میخواد همه چی سوتفاهم باشه؛یا کابوسی که زودتر ازش بیدار بشی…
ولی متاسفانه اینطوری نیست چشمتو وا میکنی میبینی سالهای عمرت گذشته با یه پایان بی پایان تلخ…
خوانش: 258
سپاس: 2
تعداد نظر: 1
آدمها
بوی رفتن می دهند
خوانش: 155
سپاس: 2
تعداد نظر: 5
ما آدما چرا وقتی یکی دوستمون داره باهاش بد تا میکنیم؟
اونم توی این دوره و زمونه که عشق واقعی کیمیاست …
خوانش: 494
سپاس: 2
تعداد نظر: 3
دلواژه های تنهایی
برات مینویسم
خوانش: 374
سپاس: 2
تعداد نظر: 2