🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
شاخه ی گُل بشکست و خَس صحرا پيداست
باد پائيز وزان و سُرب و سرما پيداست
عطرِ گلها به فضا نيست , زمين مردابی ست
چشمه ی آب روان نيست , سرابی باقيست
سبزیِ باغ به زرديست, بگو می بينم
ساقه ی گُل به چمن نيست, خَسی می چينم
روز را درگُلِ روی شهدا می ديدم
شب شکن های زمان را به دعا می ديدم
ياد ياران ز گلستان شهيدان پيداست
شب و تاريکی و سرمای فراوان پيداست
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند :
بستن فرم