🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 زن

(ثبت: 236172) بهمن 22, 1399 

 زن

نمی دانم از ابتدا،
داستان زن را که می نوشته است !؟
که امروز حکایت این است و،
دیروز در جگر تاریخ ماندگار
رابعه بود و پروین و ستوده ها
زن در نهایت امر،
خفته در شکوفه ی تاریخ آدماست .
زن سیلاب اشک های نریخته ی مردان است
جسارت چشم های وامانده در مسیر زندگی است
زن جا مانده در میان بازوها
خدایی خود را کنون نفس می کشد به قفس
داستان زن به هرج و مرج رفته است
داستان سه زن خدای کهن،

به استثمار
به احتضار
که با گلوله و با اسید
تا پای رسانه کشیده است
نمی دانم از ابتدا
داستان زن را که می نوشته است
دیروز حکایت آن بود و،
امروز حکایت این

16/8/1393

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. حسین شیرکوند

    بهمن 22, 1399

    🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا