🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
روزى كه پرهايم هواى آسمان داشت،
چيدند بى پروا پرِ پروازم و بعد…
آسوده دل، فريادهاى خشمشان را،
شستند در سرچشمه ى آوازم و بعد…
در قاب تن پوشِ ركود و ترسِ تكرار،
انديشه ام را سايه ها زنجير كردند
در تيرگيهاى خيال واهى خود،
گفتند :”بر تقدير خود مى بازم…”و بعد…
آرامشم را يافتم در امتدادت
آنگاه حس كردم نگاهِ روشنت را…
از لحظه ى زيباى درك بودنِ تو،
هر روز بر بيهودگى مى تازم و بعد…
يك روز پيدا مى كنم دروازه اى را
آن سوى ديوارِ سياهِ خستگى ها…
مى رويم از خاكسترم آهسته با عشق
زيباترين افسانه را مى سازم و بعد…
با واژه هايى از حرير وتور و مخمل ،
يك پرده از اسرارِ خلقت مى سرايم
شعرِ “سكوتِ سرخِ مرگِ يك ترانه”
گل مى كند بر زخمه هاى سازم و بعد…
مى يابمت در انتهاى ناتوانى
_وقتى نفس مى بُرَّد از فَرطِ دويدن_
همراهِ بى همتاترين احساسِ دنيا،
خود را در آغوشِ تو مى اندازم و بعد………….. . . . .
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (10):
آبان 28, 1395
پاسخ
آبان 29, 1395
سلام ودرود برملکه شعر پاک
الحق این عنوان برازنده شما بوده و تا این چرخ بچرخد آیندگان شما را به این عنوان خواهند شناخت.
اشعار شما ضمن آنکه فاخر ونو می باشند درون مایه های معنوی زیادی دارد که انسان را دگرگون می کند .
بخاطر آنکه طبع کهکشانی شما شعر تر انگیزد
هرگز خاطر خود را حزین نکرده و در مقابل ناملایمات زندگی به اکسیر عشق خوب ایستاده اید بنده از خوانندگان پر و پا قرص اشعار زیبا و لطیف ملکه هستم و هنوز ندبده ام در جایی از درد ها بنالید و آنچه دیده می شود مبارزه عاشقانه با غم و اندوه و زخمه هایش می باشد و
بر آرامش خود باغی از گل می آفرینید چنانچه خود به زیبایی سروده اید :
با واژه هايى از حرير وتور و مخمل ،
يك پرده از اسرارِ خلقت مى سرايم
شعرِ "سكوتِ سرخِ مرگِ يك ترانه"
گل مى كند بر زخمه هاى سازم و بعد…
همانگونه گفتم معنویت در شعر شما موج می زند و در چهارپاره ذکر شده بالا به این مهم خود با سرودن از پرده هایی از راز خلقت اشاره فرموده اید و چهارپاره بعدی که بشدت در من تاثیر گذاشته است از پیروزی نهایی شاعر صبور و توانای ما خبر می دهد و خود مصرعی دارم :
به روزگار بلا صبر می کند طارق
که صبر در دل خود کودکظفر دارد
شما ملکه ی بی چون وچرای ملک شعر و ادب این حقیقت را با شیوایی تمام بیان می فرمایید که:
مى يابمت در انتهاى ناتوانى
_وقتى نفس مى بُرَّد از فَرطِ دويدن_
همراهِ بى همتاترين احساسِ دنيا،
خود را در آغوشِ تو مى اندازم و بعد………
از خداوند بزرگ می خواهم عمری بلند و همراه با عزت به آن بانوی بزرگ شعر سرزمینم عنایت فرماید.
پاسخ
آبان 29, 1395
زیباست… خیلی بوخدا!
انديشه ام را سايه ها زنجير كردند
در تيرگيهاى خيال واهى خود،
گفتند :"بر تقدير خود مى بازم…"و بعد…
آرامشم را يافتم در امتدادت…
سرکارخانم آرامش اگر دوست داشتید سری به این آدرس بزنید:
http://www.mhpedu.blogsky.com
عزت زیاد موفق باشید
پاسخ
آبان 29, 1395
خيلي خوب بود
دست مريزاد
پاسخ
آذر 2, 1395
درود بر شما
پاسخ
بستن فرم