🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
عرشیان، “اهل بهشت” اول خطابت کردهاند
بعد از آن اما، سزاوارِ عذابت کردهاند
خوشه خوشه حاصل خونِ دلت را چیدهاند
گندمانه زیر سنگ آسیابت کردهاند
پیکرت تصویری از آتشفشان زخمهاست
رنجها، دریایی از دردِ مذابت کردهاند
حَشر و نَشرَت با ملائك بود و جایت آسمان
تا به خاک افتادهای،آدم حسابت کردهاند!
شبنمآسا میدرخشیدی به گلبرگ حیات
غرق، در آغوش گرم آفتابت کرده اند
در میان سینهات جای دل، آتش میتپید
روی هْرمِ سرخیِ آهت کبابت کرده اند
بعد با انگشتهای سرد و خونآلودشان
تکه تکه مزهی جام شرابت کرده اند
ناگزیر از انتشارِ عطرِ آوازِ خودی
گرچه با پیرایههای خار، قابت کردهاند
زندگی سرشار بود از دور و از نزدیک، پوچ
سالها، همواره مشغول سرابت کرده اند
مثل ذهن سروها تا واپسیندم، سبز باش
تيشهها از ریشه وقتی انتخابت کردهاند
تا تهِ فنجان فرصت را ننوشيدن، خطاست
لحظهها، حتی اگر دیگر، جوابت كردهاند
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (13):
فروردین 30, 1403
سلام و درود بر اولین ملکه شعرپاک
گوهر خزانه شعر و ادب ؛ سرکار خانم غزل آرامش
غزلی متفاوت با آنچه تا به حال شاعران قدیم و معاصر سروده اند
آنچه برای من بسیار جالب بود نتیجه گیری ۹ بیت در دو بیت پایانی ست
مثل ذهن سروها تا واپسیندم، سبز باش
تيشهها از ریشه وقتی انتخابت کردهاند
تا تهِ فنجان فرصت را ننوشيدن، خطاست
لحظهها، حتی اگر دیگر، جوابت كردهاند
آفرین
در پناه خدا شاد و سلامت و سر بلند باشی🌿👏👏👏👏👏👏👏🌹🌿
پاسخ
فروردین 30, 1403
درود و عرض احترام…
دستمریزاد …
سرودهای فاخر و دلنشین را خواندم و لذت بردم👏👏👏🌺🌺🌺
پاسخ
فروردین 30, 1403
شکی نیست که در صفحه ی یکی از بزرگترین غزلسرایان معاصر می نویسم . و اما شکی هم نیست که خود نیز دیوانه ترین شاعر این زمانه م . جایی که دیگر ابزار عقل و مصلحت را بی فایده می دانم . در واقع این مطلب که می خواهم بنویسم ، به لوکیشن شعر مربوط می شود که قابل تصور نیست .
سلام
شعر پیامی منظوم از زنون و اپیکور است که جنبه ی ” دم غنیمت دانی ” آن البته با لعاب ” خدا کریم است ” بعدها در میان عرفای جهان اسلام هم طرفداران بسیار پیدا کرد . هرچند من فکر می کنم خانم آرامش در اینجا پا را فراتر گذاشته و صرفا ، لذت را فرصت ندانسته . بلکه همه ی آیتم هایی که منجر به توفیق انسان در راه و هدفش می شود را هم در نظر داشته است .
اما من می خواهم به ” فنجان فرصت ” همان گونه نگاه کنم که طرفداران عیش ، می نگرند . و پیرو توصیه های این شعر ، سعی کنم فنجان فرصت را تا ته بنوشم و با کسی که دوستش دارم ، به نمک آبرود یا حیران ، یا هوارامان بروم و چند روز بمانم . اول اینکه از ما کارت شناسایی و اثبات محرمیت می خواهند . و همین ما را ناچار خواهد کرد که تا پیش از ازدواجمان هیچ جای رسمی نرویم و در عوض به خانه های اجاره ای که امنیت آنها تضمین نیست، پناه ببریم
بعد از آن هم نه باری هست و نه کاباره ای . نه نتی هست و نه یک فیلم و کتاب بدون سانسور . نه رقصی هست و نه هیچ امکان شاد بودن . فقط تا دلتان بخواهد مجالس موعظه و مصیبت و سریالهای آبگوشتی تلوزیون . لوکیشن این شعر را در ایران نمی توان پیدا کرد . من توصیه می کنم برای نوشیدن فنجان فرصت ، به جایی دیگر بروید . جایی که ایدئولوژی نباشد .
پاسخ
فروردین 30, 1403
مثل ذهن سروها تا واپسیندم، سبز باش
تيشهها از ریشه وقتی انتخابت کردهاند
سلام بر غزلی از نوع آرامش
بسیار عالیه
پاسخ
فروردین 30, 1403
درود بر شما بانو
بسیار بسیار زیبا و استادانه قلم رقصاندید.
وجود و قلمتان سبز و پاینده👏👏👏👏👌👌👌
پاسخ
فروردین 30, 1403
درود
بسیار زیبا و دلنشین و شاعرانه
و من هم به عنوان زیباترین،این بیت را انتخاب می کنم:
مثل ذهن سروها تا واپسیندم، سبز باش
تيشهها از ریشه وقتی انتخابت کردهاند
دستمریزاد
پاینده و پیروز باشید
🌺🌺🌺👏👏👏
پاسخ
فروردین 31, 1403
درود ها.بسیار عالی .👏👏👏👏
پاسخ
فروردین 31, 1403
سلام و احترام
بسیار زیبا دیگر گونه نگاه کرده اید و سروده اید
👏👏👏👌👌💐
لذت بردم از خواندن غزلی ناب
پاسخ
فروردین 31, 1403
سلامی دوباره
آنقدر این غزل زیبا به دل نشست بر آن شدم تا تضمین اش کنم. شکر خدا انجام شد
پاسخ
اردیبهشت 1, 1403
تکه نانی به دستش دادم.
چقدر خوشحال شد…
به گمانش که دنیا، به دستش دادم.
قیمت نان همی، درهمی بیش نبود.
به گمانش که همه دارو ندارم، به دستش دادم.
زیر لب زمزمه میکرد، خدایا شکرت.
به گمانش که خدا را، به دستش دادم.
اسممو تو گوگل سرچ کنید
امین غلامی (شاعر کوچک)
و از شعرهام در سایت های مختلف دیدن کنید. با سپاس….
پاسخ
بستن فرم