🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
| تاریخ عضویت: | ۱۳۹۵/۰۴/۱۵ |
| تعداد شعر: | 127 |
| تعداد مطالب: | |
| آخرین فعالیت | ۱۴۰۳/۰۲/۲۲ |
وای از آن روزی که چشمانت غزلخوانی کنند
عاشقان را آشنا با راز ِ پنهانی کنند
چون گدایان بردرت هر روز و شب در، میزنم
شانه ها یت کی مرا دعوت به مهمانی کنند؟
پشت ِ ظلمت ها دلی در انتظار ِ روزنی ست
دم به دم چشمان ِتو شب را چراغانی کنند
التماسی شعله ور سر می کشد از سینه ام
کی نگاهی آشنا بر چشم ِ زندانی کنند
در زیارتگاه ِ چشمانت دخیلی تشنه ام
خشکسالی را بگو سر فصل ِ بارانی کنند
هرچه دارم ازتو دارم ای کلامت چون طلا
میشودیک شب مرا لب بسته قربانی کنند؟
طلعت خیاط پیشه
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (11):
سلام و عرض ادب به مانای مهربان با سپیدی روبه رو هستیم که می خواهد
عادل دانشی در امشب ستاره نام تو را داد می زند
درود مانای عزیز سپاس از نقد و حسن نظرت البته من خودم رو شاعر نمی
مانا جان این را از صمیم دلم می گویم بابا طارق فدای فرزند
مهرداد مانا در امشب ستاره نام تو را داد می زند
چنین در روایات خوانده ایم که عدالت و حکمت در نزد علی پسر ابیطالب بوده
۱- دفتر اول ( زیر سایه ی خورشید ) سالهای ۷۸ و ۷۹ ۲- دفتر دوم (
اردیبهشت 24, 1396
درود بر شما استاد خیاط یشه ی گرامی
زیبا سرودید
بهره مند شدم
زنده باشید به مهر
پاسخ
اردیبهشت 24, 1396
التماسی شعله ور سر می کشد از سینه ام
کی نگاهی آشنا بر چشم ِ زندانی کنند؟
سلام و درود
چون همیشه نغز و زیبا سروده اید
در پناه خدا شاد زی
پاسخ
اردیبهشت 25, 1396
پاسخ
اردیبهشت 25, 1396
پاسخ
بستن فرم