🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 شاعریم خیرِ سرِمان…

(ثبت: 13089) بهمن 2, 1397 

تا زبان، ایده از آن، غنچه دهان می گیرد
قلم و دفترِ شعرم هیجان می گیرد

قلبِ در نوبتِ پیوندِ به درد آمده ام
مثل ایام جوانی ضربان می گیرد

همچو اشعارِ کهن تیر به مژگان داری
خمِ ابروت برآن تیر، کمان می گیرد

آنقدَر نرم و لطیف است حریرِ بدنت
که گمانم نسَب از نرم تنان می گیرد

مرضِ مزمنِ “هی از تو سرودن” دارم
طبع شعرم ز خیالت فوران می گیرد

هر که بو برده برای تو زبان می ریزم
پنج انگشتِ تعجب به دهان می گیرد!

مطمئن باش اگر باز به دادم نرسی
غزلم لکنتِ “برگرد” و “بمان” می گیرد

طبعِ شعرِ من از این حادثه شرطی شده است
وصفِ روی تو نباشد، خفقان می گیرد

قشرِ نازک دل و.. احساسی و.. خیرِ سرِمان
شاعریم؛ از تو چه پنهان، دلمان می گیرد…

 

مهدی صادقی مود

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

نظرها
  1. امیر اصلانی

    بهمن 3, 1397

    بسیار زیبا بود، پایدار باشید 🙂

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا