🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
شانه ی احساس را بر سر تو می کشم
طعم خوش لحظه را با لب تو می چشم
مرغ دلم را ببین چگونه پر می زند ؟
خواب به چشمان من چگونه در می زند ؟
شعله ی شمع شبم دو چشم بیدار من
خواب که در می زند وعده ی دیدار من
بافته ام یک به یک حرف دو چشمان تو
تا که بخواند دلم ، مصرع دیوان تو
سایه ی چشمان تو ساحل دریای من
غرق دو چشمت شده خانه ی فردای من
گل که ببیند تو را غرق تامل شود
غنچه ی نشکفته با ، آمدنت گل شود
سرخوش و مستانه تا صبح کنم یاد تو
ترک تو کردن محال ، دل شده معتاد تو
نقش تو در لوح دل دری نهان در صدف
می چکد از چشم من ، اشک غمت بی هدف
#مجید_رفیع_زاد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
بستن فرم