🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 شبی با دلخوری قصد نمازی بی وضو کردم

(ثبت: 262333) مرداد 4, 1402 

.
شبی با دلخوری قصد نمازی بی وضو کردم
تمام کفرِ خود را با خدایم روبرو کردم

نمودم پهن تا سجاده ام را آمدی از در
نشستم رو به قبله با تو اما گفتگو کردم

همیشه خواهشم بودَ از خدا خوشبختیَ ات اما
زبانم گیر کرد آنشب خودت را آرزو کردم

چنان گم کرده بودم خویش را آنشب کنار تو
که بعد از تو تمام شب خودم را جستجو کردم

سپردی مویِ خود را تا بدستانم خودت دیدی
شمردم تک تکِ مویت جنایت مو به مو کردم

منَ از عشقِ پر از اما نترسیدم نگفتم نه
به سینه خنجرِ عشقِ تو تا دسته فرو کردم

نشد چشم تو راضی تا نگاهی هم کند ما را
بدان اینگونه شد جانا اگر من سر به تو کردم

“عجب رسم بدی دارد عدالت های امروزی”
بَدی بنموده خاله من تلافی بر عمو کردم

گمانم اشتباه من فقط این بود، کَز اول
برای تو هر آنچه داشتم در چنته رو کردم

شدم رسوای عالم من به پای عشقِ تو جانا
منِ دیوانه آخر کِی حسابِ آبرو کردم
.
#حسین_جعفری_جرجافکی

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا