🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
اگر چه جای تو در این ضمیر آمده ام
من آن شناسه ی رفتم که دیر آمده ام
همیشه منتظرم تا… برای آنکه نگفت :
بیا و دست دلم را بگیر آمده ام
مرا نپرس، که سیراب با تو می گویم:
عطش نیامده رفتم کویر آمده ام
هزار قید و رهایی مثال می زنمت
شگفتم از قفس آزاد اسیر آمده ام
من انتهای پریشانی ام پشیمانم
که ابتدای تو را سر به زیر آمده ام
از آنکه رفته ندارم خبر حواست هست
بگو دوباره برایم بمیر… آمده ام.
مانی سرخابی
دوستان جان مدتی در کنارتان نیستم
امیدوار عزیزان پیشکسوت دست عزیزان را بگیرند و در کنار تشویق به نقد شعر بپردازند ..میدانم شاید باعث دلخوری میشود ولی در مدت زمان نتیجه میدهد ..از مدیریت سایت پاک تشکر میکنم که مرا پذیرفت و حمایت کرد .
میروم تا بیاموزم بلکه بهتر بنویسم
وقتی لب ماه چنگ باید بخورد
آن قافیه را پلنگ باید بخورد
ما لذت شعر منزوی را بردیم
تا کی سرمان به سنگ باید بخورد .
دوستتان دارم به حق نان و نمک
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
مهر 19, 1398
سلام
عالیست شادکام باشید
💐💐💐🌺در پناه خدا
پاسخ
بستن فرم