🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
رمضان ؛ گفت : کمی ، کم بخورد ؛ گنده شکم
نه که ؛ شب یورشی، ازدم ، بخورد ؛ گنده شکم
تا ، عـزا بشکند ؛ از « تون » و تن کـوچه نشین
رمضـانی شده ؛ با هـم ، بخـورد ؛ گنـده شکم
مشکل سجــده ، شـود رفـع ؛ از امـلا ء طعــام
صـافی انشا ء کند ؛ خـم بخـورد ؛ گنده شکم
سـبدی میــوه ، به لیــوان نکشد ؛ حـــوّایـش
سیب ، چون حضرت آدم بخورد ؛ گنده شکم
روزه را ، کرده بهــانه ؛ نخـورد ؛ تا ، به سحـر
اشـتهـا ، کـوک فـرا هم ، بخورد ؛ گنده شکم
چون نهاری ، نخورد ؛ سخت ! خورد ؛ افطاری
وعده،چون کم شده؛محکم!بخورد؛گنده شکم
منطق ، این است ؛ که آب بدن اش ، کم نشود
تنگلو ، نِی زده ؛ نم نم ، بخورد ؛ گنده شکم
خوابِ تا لنـگه ی ظهـرش ، نرود ؛ تعطیـلات
تا ، نبیند ! نخـورَد ؛ غم ، بخورَد ؛ گنده شکم
کودکی ، زنگ دری زد ؛ ننـه ، گفتش : بگریز
دم افطـار ، تو را هم ، بخـورد ؛ گنده شکم
………………………………………………………….
گُنده ، زنده ، ژنده ،..نده = درشت ..و..گند ، و جُند. = لشکر..جندی = لشکری ..گندیشاپور = پادگان نظامی شاپور
گنده شکم = کنایه از شکمباره
تنگلو=تونگلی (درگویشی)= تنگ گلو= کوزه.امروزه =بطری
تون= آتشدان = تنور.(شهری در طبس Toon).استعاره مکنیه ، شکم .
تنور شکم دم به دم تافتن . تنور شکم . اضافهء تشبیهی . مقلوب است
نهاری= منسوب به نهار..و نهار، کنایه از ظُهر(وسط روز )= (وقتی که ،آفتاب به خط فرضی نصف النهار برسد). وسط. میانه . نیمروز ( ظَهر = پشت ) .
نهارو( ناهار = گرسنه ، ناشتا نشکسته )، برای نام وعده ء غذایی ، غلط است
عروض – بحر و وزن شعر ، بحر رمل چهار رکنی یا مثمن محذوف است . چون مصرع ها ، درسرایش ، با فعلاتن ، شروع شده . مخبون نیز هست .
کودکی ، زنگ دری زد ؛ ننه گفتش : بگریز
کو.د.کی. زن./ گ .د. ری .زد / ن. نه. گف.تش/ ب .گُ. ریز
فا .ع . لا. تن / ف . ع . لا . تن / ف . ع . لا . تن / ف . ع . لات
رکن اول ، فاعلاتن است . و ایرادی ندارد . حتی در تمام شعر هم ، باشد .
.ولی اگر با فاعلاتن شروع بشود . نمی شود رکنی را ، فعلاتن آورد.
د. م . اف. طا / ر.تو. را. هم/ ب . خو .رد . گن/ ده. ش. کم
ف .ع .لا. تن / فَ. ع. لا . تن / ف . ع . لا . تن/ فَ . ع . لات
یاد آوری –
مشکل سجــده ، شـود رفـع ؛ « از» امـلا ء طعــام
مشکل سجــده ، شـود رفـع ؛ « ز » امـلا ء طعــام
فرقی نمی کند . در تقطیع . چون ( همزه ) و « ع » کنار هم اند .
اولی ، ارجح است . چون ، حرف اضافه « از » مخفف نشده است .
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (11):
خرداد 19, 1395
سلام وعرض ادب و احترام محضر استادبزرگوار جناب آقای صباغ کلات …..
درود وسپاس فراوان …..
سایه پرمهرتان مستدام ……
پاسخ
خرداد 19, 1395
.
. کاشکی ! فلسفه ی روزه ، سر کـرسی بود
شهر عشقم، رمضانشهر ؛ و چلو ، پرسی بود
لقمــه ، آزاده به کــف بـود ؛ بـرون از منـت
رسـم افطــار ، نه ، در کاخ نیــو جـرسی بود
سحر ، از حال تهیدست ، جهـانی ، به خبـر
یا، چه باید بخوریمش ؟ به همه پرسی بود
رمضان،داشت؛سه اسپانسرساپورت یدک
عیدفطرش، رکعاتی ، نه رکوع ؛ مِرسی بود
ورنه یک ماه نه؛ شش ماه مداوم روزه ست
عادتی هست ؛ که در توله ء هرخرسی بود
یاد دارم ؛ که ز سر، تا قدم ، از کفـر ، فقط
سیندرلا،نه؛که بی بی، کف پاش اُرسی بود
برکسیکهحرجی،نیست؛ چه غم ازخوردن؟
نه ، خجالت ز خدا ؛ یا ، ز بشر ، ترسی بود
……………………………………………..
درودت گرامیدختم .!
سپاس ها نثارتان .
ممنون دخترم .
.
پاسخ
خرداد 19, 1395
پاسخ
خرداد 19, 1395
.
پاسخ
خرداد 19, 1395
سلام بر پادشاه بلامنازع ملک ادب
بی مانندی شما را با خونم امضا می کنم.
افسوس می خورم به غربت شما ، ملتی باید شما را بشناسد و از اشعار زیبا و منحصر بفردتان استفاد ه کند.
لذت بردم خصوصا ازآن بیت آخر
در پناه خدا…………………………
پاسخ
خرداد 19, 1395
.
.
یاد ایـام کهـن ! و آن لب دریـای صفــا
اسم و رسمی به وفـا ، آیت تندیسی بود
بنه و باربه"بای"ازدرو همسایه،چو ،بست
بوقچه بندیل، کجا ! اینهمه! در خیسی بود
دوستان ، گاه غمی خورده ؛ و ناصح ، بودند
جملگی را ، جمـلات ، از سر ابلیـسی ، بود
گاه ، در گیرِ ندانم ، چه کنم ها ؟ شده ام
لیک ، هرگز ! نه مرا، حال، به این پیسی بود
پـر پـروانـه ی نـاز، م ، سر پـرواز ، نداشت
لاروی ، از آب ، در آمد ؛ به دگردیسی ، بود
بخت را ، تحت ملامت ، چو ، کشیدم ؛ فرمود :
درزی عشق ، نه نسـاج ؛ که نخریسی بود
یک شهابی ، شب تاریک، شکفت ؛ از طـارق
پای فانـوس ، زد اسکندر ؛ و تدریسی بود
ورنه ، گرقافیه ای باخت ؛ رویّ بیهوده ست
شبچـراغ ، عین الـف ؛ پایه ی تأسیسی بود
شاعر زنده، نفس می کشد ؛ اما ، مرده ست
کی ! یهــودا ، گئـوزل گـرجـی تفلیسی بود
………………………………………………..
بزرگوارید . ولایت عهد بزرگمنش شعر خراسان بزرگ
ممنونم . بزرگمهرم .
پسرم سپاس .
.
پاسخ
خرداد 20, 1395
سلامی دوباره به پادشاه ملک سخن
حضرت استاد چند لحظه قبل شعر زیبای شما و اشعار کامنت ها را برای عیال خواندم.
مستحضرید که ایشان کارشناس رشته ادبیات فارسی هستند.
به من گفتند که با قدرت و اطمینان بنویسم (نقل قول ایشان را ) جناب استاد صباغ در این صد سال گذشته مانند شما را نداشته ایم.
اگر سعادتی باشد پای کوبان به دست بوسی استاد خواهیم شتافت
یاعلی
پاسخ
خرداد 20, 1395
سللام استاد گرانقدرم
بهره مند شدم از شعر ناب و مطالب ارزشمندتان
سر بلند باشید به مهر
پاسخ
خرداد 20, 1395
.
یاد بادا ! سخـن شاعــر بی هیـچ غرض
می کشد پایه ی تمثیل ؛ به جاهای صحیح
نظـر مـرحمت دوست ، ز نو ،بخشد ؛ جان
تا ، به یغمـا نرود ؛ خشت بنـاهای صحیح
« مرغ کیوان ننشیند؛سرهرشاخه که شد
در دل تنگ ، نگنجد ؛ تُک پاهای صحیح »
گرملک، دیده بچشم ملکی، موهبتی ست
اینچنین! تخت نشین اند؛خطاهای صحیح
کارمن ، زین همه بغرنج تر و حادّ تراست
رفته اما|ّ و اگر ، مانده ؛ چـرا های صحیح
آدمی بردهءشهبانوی عشق ست؛و وفاش
«نکند حفظ ! خدا » کس ؛ زبلا های صحیح
شاکرم ! از قِبلِ بنده نوازی ، که رسید
دل نوازان ؛ ملـودی های نـواهای صحیح
……………………………………………
ممنونم. بزرگمنشی است .استاد و بانوی مکرمه را
درودتان . .
ممنونم.
.
پاسخ
خرداد 21, 1395
سلام و درود و عرض ادب نوشیدم از زلاا اندیشه شما استاد صباغ ع زیز سرور گرامی
از
پاسخ
خرداد 21, 1395
.
یار قدیم ، آمده ست ؛ روزه مهی ، میهمان
روح ، بهـــاری کند ؛ صحبت یـاران جان
مقـــدم استاد را ، جان و دل ام ، بر نثار
قّـوت جـان ، می شود ؛ جـاذبه هـای نهان
تا ، که صفـا می وزد ؛ بـاغ شود ؛ گلبهـار
دیه ام این ؛ بارها ، کرده ام این ؛ امتحان
…………………………………………….
درودتان ! بزرگمرد ادبستان پاک
با سپاسی بیکرانه
ممنون.
.
پاسخ
بستن فرم