🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
زندانیِ چشمانِ توأم
حصارِ مژگانت , مرا به شبِ یلدا می خواند
و حولِ مردمِ چشمت , طوافی دائم دارم
آنگاه که با شبنمِ مهرت , وضویِ حضور می گیرم
در عرفاتِ با تو بودن , هبوط می کنم
و در مشعرِ شورت
تا طلوعِ سحر , میقات می بندم
در مِنا به مدینه ی فاضله چشم می گشایم
به شهرِ شدنها
شهرِ فطرتها
شهرِ زیستن متعالی
شهرِ حیات طیبه
…….
اینجا کویر خوبیهاست
برهوتِ شُدنهاست
فصل خواب و خور
تابستانِ عطشِ نفس
پاییزِ ارزشها
زمستانِ سکوت و سرما
و
بهارِ خواستن های زمینی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
فروردین 3, 1401
سلام و درود و عرض ادب
سال نو و سده ی نو، برشما بزرگوار،
خجسته باد!
امید که در پناه نور،
بهترین ها نصیب مان باشد!
پاسخ
بستن فرم