🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
عزیزم
عمریست تشنهٔ آن عطشم که
فروریخت به آغوشت
شوری نیست
شرری نیست بشوراندم خیالِ شیرینی
بی تو
بس بی ترحم می گذرند لحظه هایم
هر صبح
غرقابِ غمی بی کرانه
گوشه نشینم در هیاهویِ این ساحل
که شاید باز بیائی وُ بیاید از پاهایِ زیبایت ردی
افسوس اما…..
هر شب
دل شکسته می رَوَم به کلبه ای
که می دانم افسونگرش نیست
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (10):
بهمن 22, 1401
سلام و درود و خدا قوت
پاسخ
بهمن 22, 1401
بسیار سپاس از لطفتان استاد ارجمندم
پاسخ
بهمن 22, 1401
درود بر شما🍃🌿💐
پاسخ
بهمن 22, 1401
بسیار سپاس از مهرتان استاد ارجمندم
پاسخ
بهمن 22, 1401
سلام
چه درد فراقی در این شعر دیده می شود
قدرت قلم تان ستودنی ست
در پناه خدا 🌱👌👌👌👌👌👌👌🌱
پاسخ
بهمن 22, 1401
بسیار سپاس از مهرتان استاد ارجمندم
پاسخ
بستن فرم