🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
ابرطغیانگر
نقاشی آبرنگیست
که قلم موی غم
بر چکید و چکامه هایم
می کشید…
بهت و بغض دلم
بدست باد در فراز و نشیب
آفتاب را
از من پنهان
ماه را در سایه می کشید…
هزار رویا ی بلند مرا
در خیس و خستگی
پایین
امّا
فتوای فهم، باران می جست
تا
بهار بزاید از هزار نگاهش
رنگ روشنی بزند به عطش
تشفی باشد
بر برگ برگ درخت
شاخ خشک
از شوق گامهای زلال
برقصد به آغوشان مست
“چمن”
صد گل
به سینه ی سر سبزی بزند
و
من پاییزان بریده بودم…
با پاهای زخم
گل
میمنت سرخم بود
روی دستان سبز
و
“بهار”
با نو ی عروسان فصل
مرا تشفی
و با رستاخیز زندگی
در دوباره ی طلوع
ترسیم می کرد…
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
خرداد 31, 1398
درود بر شما بزرگوار . دستمریزاد
🌿🌺🌺🌺🌿
پاسخ
بستن فرم