🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بنازم، عشق را ! هر لحظه چاره ساز می گردد
چه آسان هر گِره از دست نازش باز می گردد!
به چشم دل بیا، بنگر جهان را تا عیان بینی،
که هر خار از نگاهِ او ، چه سروِ ناز می گردد!
به دانشگاهِ لیلیٖ آخرینِ درسِ وفا این بود:
که مجنون هرکه شد از عشق، او ممتاز می گردد
بیا، ای عقل موسیٰ کیشِ من چوُن و چرا بس کن
به خضرِ دل توکّل کن، ببین، اعجاز می گردد
به دریا رفتن اوّلْ شرط، تسلیم و شکیبایی است
وگرنه، هرخس وخاری، به ساحل بازمی گردد
اگر دنبالِ سازِ دلربایی، داغِ دل باید
نوایِ نی از آتش، سازِ پُر آواز می گردد
تکّبر تا به کی؟! عجزی بیاور پیشگاهِ دوست
به اشکی گر نیازت عرضه کردی، ناز می گردد
قاسم یوسفی«ذوالفنون»
دفتر شعر: کعبه ی دل
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
بستن فرم