عهد حق

« عهد حق »

هر که بر عهد خدا ، با عهد و هم پیمان نشد
عهد ناقص کاری اش، جز همره شیطان نشد
آن خدا با آدم اول ، به جنّت عهد بست
بهر اولادش مگر ، آن عهد حق عنوان نشد
داد از آن مردم که عهد از آن خدا بشکسته اند
قریه لوطی مگر از قهر حق ، ویران نشد
سامری ، گوساله سازی در جهان افزون نمود
جگر موسی(ع) مگر از سِحر او پُر خون نشد
ای بسا مردم ، که آن عهد خدا نـشناختند
لیک در بشکستنش، یک فرد چون قارون نشد
هر کسی عهد خدا بـشنید و خوش رفتار کرد
در تَه دریا که باشد ، بی سر و سامان نشد
هر که بر عهد خداوند جهانی ، دل بـبست
هر گِـره در کارش افتاد ، آن مگر آسان نشد
هرکسی آن عهد خود را، بی جهت بشکست و رفت
همـره شیطان بِـرفت و وارد ایمان نشد
هر که بر عهد خدا ، کار خودش کرد استوار
کار او در نزد هر دل زنده ای ، پنهان نشد
هر که هم پیمانِ عهد آن خدای خود بـشد
او دیگر با مردم کم عقل، هم پیمان نشد
هر که بر عهد خدایش ، بر سر عهد و وفا
بر سر عهد خدا ، سر گشته ی دوران نشد
عهد حق ، گر بی اثر می بود، پیغمبر(ص) چرا
تابع کردار و گفتارِ ابوسفیان نشد
هر که بر عهد خدا و عهد آدم ، منکر است
می توان گفتا : که او اصلاً همی انسان نشد
مردمان قريه لوط ، عهد حق نـشناختند
تا مگر از قهر حق، آن قريه ها وارون نشد
قوم نوح(ع) آن عهد اول را نمی کردن قبول
زین سبب شد، تا مگر بر قوم آن طوفان نشد
از همان اول الی آخر هرآنکس از خدا عهدی شکست
قابل دربار لطف قادر سبحان نشد
ثروت دنیا ، فریبـت می دهد ، از آن بـترس
ثروت فردی به دنیا، بیش از آن قارون نشد
حاکم دنیا نـشاید ، عهد خدا اجرا کند
شاید آن بـشنیده باشی، بهر آن هارون نشد
ای حسن بر عهد حق، هر قدر بتوانی بکوش
هر که بر عهدش نکو شد ، عاقبت گریان نشد

٭٭٭
حسن مصطفایی دهنوی