🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 غروب انتهائی

(ثبت: 218356) آذر 22, 1398 

به گوشه اي نشسته ام
كمانچه اي شكسته ام
و با لبي پُر از سكوت
تمامِ خاطراتِ رنج و درد را
ز تارهاي خسته ام, گُسسته ام

ز عمقِ دل برون كنم
تمام واژه واژه هاي درد را
به روي گونه هاي سرد و خسته ام
حرارت گلوله هاي درد را

و كودكي به كلبه ام دوان شود
و بَر كِشد به دست خود
يكي يكي خُما رِ تارِ درد را
و بشكند سكوتِ سردِ درد را

من كه نزديكترين غروب انتهائي ام
صدايِ رويش تو را
دعا كنم .

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (1):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا