🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
من اگر شاه و گدایم ، همه خواهان تو باشم
ندهم دل به غریبان و نگهبان تو باشم
نگذارم که مزاحم ، بزند راه تو ، عشقم
تا که در بزم تو، تنها کسٍ مهمان تو باشم
می زنم شانه به زلفت به سرانگشت نحیفم
خم کنم قد و کمان در بر مژگان تو باشم
سرو قدِّ تو بنازم که صفای چمن هستی
سرخوشم گر بگذاری گل بستان تو باشم
دل به روی تو سپردم که دهی بهرهء آن را
خوشترم آنکه در این رُبح همه از آنِ تو باشم
بده یک بوسه و بستان دل و جان از کف راضی
کرده ام عهد که شاد از ، بده بستان تو باشم
شکوه از شیوهء دادت ، نبود رسم به کیشم
مات اگر هم بکنی باز به فرمان تو باشم.
#سیدرضاموسوی_راضی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
تیر 13, 1401
درود بر شما
معاشقه با معبود همیشه شیرین است
شادکام باشید
🌹🌹🌹
پاسخ
تیر 13, 1401
درود بر شما ، دقیقا چنین است و هیچ معاشقه ایی لذت بخش تر از آن نیست چرا که خداوند مطلق زیباییست.
پاسخ
تیر 13, 1401
با سپاس مجدد از توجهتان ، لطفا که در مصرع دوم بیت چهارم را نادیده انگارید. امیدوارم در ویرایش انجام شده اعمال شود.
پاسخ
تیر 13, 1401
شکوه از شیوهء دادت ، نبود رسم به کیشم
مات اگر هم بکنی باز به فرمان تو باشم
بسیار زیبا بود درودها برشما جناب موسوی عزیز وارجمند قلمتون ماندگار 🌺🌺❤❤
پاسخ
تیر 14, 1401
🙏🙏🙏💖💖💖
درود و سپاس ، بذل عنایتتان ستودنیست ، سپاسگزار از این دقت نظرتان.
پاسخ
بستن فرم