🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 غزل ، بده بستان

(ثبت: 248974) تیر 13, 1401 
غزل ، بده بستان

 

من اگر شاه و گدایم ، همه خواهان تو باشم
ندهم دل به غریبان و نگهبان تو باشم

نگذارم که مزاحم ، بزند راه تو ، عشقم
تا که در بزم تو، تنها کسٍ مهمان تو باشم

می زنم شانه به زلفت به سرانگشت نحیفم
خم کنم قد و کمان در بر مژگان تو باشم

سرو قدِّ تو بنازم که صفای چمن هستی
سرخوشم گر بگذاری گل بستان تو باشم

دل به روی تو سپردم که دهی بهرهء آن را
خوشترم آنکه در این رُبح همه از آنِ تو باشم

بده یک بوسه و بستان دل و جان از کف راضی
کرده ام عهد که شاد از ، بده بستان تو باشم

شکوه از شیوهء دادت ، نبود رسم به کیشم
مات اگر هم بکنی باز به فرمان تو باشم.

#سیدرضاموسوی_راضی

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. طلعت خیاط پیشه

    تیر 13, 1401

    درود بر شما
    معاشقه با معبود همیشه شیرین است
    شادکام باشید
    🌹🌹🌹

    • درود بر شما ، دقیقا چنین است و هیچ معاشقه ایی لذت بخش تر از آن نیست چرا که خداوند مطلق زیباییست.

    • با سپاس مجدد از توجهتان ، لطفا که در مصرع دوم بیت چهارم را نادیده انگارید. امیدوارم در ویرایش انجام شده اعمال شود.

  2. نسرین حسینی

    تیر 13, 1401

    شکوه از شیوهء دادت ، نبود رسم به کیشم
    مات اگر هم بکنی باز به فرمان تو باشم

    بسیار زیبا بود درودها برشما جناب موسوی عزیز وارجمند قلمتون ماندگار 🌺🌺❤❤

    • 🙏🙏🙏💖💖💖
      درود و سپاس ، بذل عنایتتان ستودنیست ، سپاسگزار از این دقت نظرتان.

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا