🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 غُرغُرِ لیلی

(ثبت: 6170) خرداد 28, 1397 
غُرغُرِ لیلی

درد را می شود از درد رهایی بخشید!؟

جنگل سوخته را دشت گُل و ریحان دید!؟

من پُر از حسرت پرواز کبوتر بودم 

او به شوق زدن سنگ به بالش خندید! 

در هیاهوی بهار و عطشِ کَندوها 

تَرکه ای ساخت و بر صورت گُل ها کوبید!

سنگ هم قدر خودش عاشق شب بو ها بود 

سایه بانی شد و بر ساقه ی گُل ها پیچید 

قدرِعاشق شدن تُندر سیل آسا چیست؟

می توان از تَنِ بی تاب درختان پُرسید! 

هر چه از عشق سرودم به مذاقش ننشست 

دفتر شعر مرا “غُرغُرِ لیلی” نامید 

یک شب از ساقه ی تُردِ هَوسم بالا رفت 

من فرو ریختم و او به خداوند رسید