🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 قصه پرداز غزل (بداهه ای در سوگ عزیز رفته از دست)

(ثبت: 260312) خرداد 6, 1402 

 

همنفس از غم یاران چه بگویم به فلک
در بیابان پی ِ باران.. چه بگویم به فلک

باد مرگ از سر نخوت به گلستان تازید
دست تقدیر هزاران گل خندان را چید

بغض دشت و عطش خاک و غزالی گریان
خسّت ابر و سرابی و نگاهی بی جان

با لبی تشنه به دنبال کدامین آبیم
جای ما بستر خاک است در آن میخوابیم

ای چراغ سحری، چشمه ی خورشید کجاست؟
آنکه قبل از سفرش حال تو پرسید کجاست؟

قصه پرداز غزل ،شعر پریشانی رفت
جام ما خُرد شد و ساقیِ حیرانی رفت

چشم ما خیره به شب ماند، نیامد مهتاب
زهره با سوز جگر خواند نیامد مهتاب

دل به هر آینه بستیم ترک خرد ،شکست
تکه ها نور شد و پل به شب دریا بست

قاسم از عکس تو که پنجره ی دیوار است
اشک خون میچکد آیینه ی مژگان تار است

کهکشانی شدی ای عشق ، خوشا پروازت
آخرین مقصدت این نیست،خوشا آغازت

 

عادل دانشی
بداهه 5 خرداد1402

 

 

 

نظرها
  1. عظیمه ایرانپور

    خرداد 6, 1402

    درود بر شما
    خیلی زیباست
    روح عزیز از دست رفته تون
    شاد و قرین رحمت الهی🌸

    • عادل دانشی

      خرداد 6, 1402

      سلام و عرض ادب خانم ایرانپور
      خدا رفتگان شما را مورد رحمت قرار دهد🌸🌸🌺🌺🌷🌷🌹🌹

  2. طلعت خیاط پیشه

    خرداد 6, 1402

    جناب دانشی ارجمند
    بسیار زیبا سروده اید و غم انگیز.
    در پناه خدا از هر گزندی در امان باشید
    روح در گذشه ها شاد و یادشان گرامی باد
    😔 💐🌹💐🌷💐🌸💐🌿🍃

    • عادل دانشی

      خرداد 6, 1402

      خانم خیاط پیشه بزرگوار
      سپاس از همدردی تان ..روح رفتگانتان قرین رحمت الهی

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا