🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بسمه تعالی
عشق های نو رسیده زود بر هم می خورد
آهـــــن آتش ندیده بیشتر خم می خورد
هر که با آب قناعت جام خود را پر نکرد
زیر آوار بلاهت سیلی غـــــــم می خورد
پادشاهی چون سلیمان هم شوی ، غافل نباش
موریانه چـــــــوب او را نیز کم کم می خورد
من ندیدم شیر بر هم نوع خود یورش برد
پس چــرا امروز آدم خون آدم می خورد ؟
پلک بر هم می زنی آشفته می سازی مـــرا
من چه باشم ! نظم عالم نیز بر هم می خورد
بینوایان دست خود را با دعا پـــر کرده اند
بیشتر ، سرمایه دار از خوان حاتم می خورد
خشک و تر در آتش بیــــــداد خاکستر شوند
شیر ، خون و گوشت را در صید با هم می خورد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):