🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 لبخند خورشید

(ثبت: 235906) بهمن 13, 1399 
لبخند خورشید

 

خورشید با نگاه تو می خندد
هر صبح از کرانه ی مینایی
خمیازه را که می شکند لبخند
می سوزد از شراره ی زیبایی

رویت که در پگاه تو می شویی
انگار ژاله شسته گل مریم
ابریشمی که مست نگاه توست
بر صورتت نشسته کمی شبنم

صافش نکن همایش گیسو را
ژولیدگی به موت چه می آید
آشفتگی حدیث خرابی هاست
دیوانه شب به کوی تو می آید

می بینمت چه راحت و خواب آلود
پهلو گرفته ای به فراموشی
مست از نگاه تو که بیاویزم
یک بوسه بر محال هم آغوشی

نزدیک می شوم به بناگوشت
زیبا ترین حریم شگفتی ها
بشکست جام آتش پیوستن
یک پرده مانده تا لب زشتی ها

جامی گرفته ام من از این اعراض
در کوچه باغ شعر و پریشانی
مزدی نگیرد آن که شود مزدور
پاکیزه شو که زنده ترین مانی

کارم کشانده بر تب و بیماری
تصویر آن شبانه و این اعراض
خوب است شاعری بلدم حتما
آسوده می شوم پس از این ابراز

پایان شعر و اول رسوایی
آیین روشنای تپش بر گرد
تا گرد ما نرفته در این طوفان
ای مهربان به کوچه ی ما برگرد

از عشق ما که راه فراری نیست
پنهان مشو به کوچه ی بیتابی
می گیردت پلنگ نگاه من
فانوس شب گرفته ی مهتابی

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):