طارق خراسانی
آذر 1, 1395

میزنی با مشت روی سینه ای لبریز … درد
میشود از گوشه چشمت غمت سرریز … درد

بی وفایی در تمام عمق چشمم غرق بود
خیره ماندی خشک مثل برگ در پاییز … درد

سلام و درود بر جناب مهندس حسن زاده عزیز

غزل زیبایی ست

چند بار خواندم و هر بار لذت بردم

دلمریزاد

در پناه خدا شاد زی

پاسخ
سحر جهانی
آذر 2, 1395

درودبرشماجناب حسن زاده گرامی

زیباست. ….

پاسخ
مه ناز نصیرپور
آذر 2, 1395

درود

پاسخ
محمدحسین پژوهنده
آذر 2, 1395

جالب بود

پاسخ
پروشات عظیمی
آذر 2, 1395

سلام

میبینم جناب مهندس دوباره شروع به شعر گفتن کردن

عالی

پیش هم ماندن تمام روز و روزیای تو بود

من ولی بی ذوق،یخ،درمانده با پرهیز … درد

پاسخ
مينا امينی
آذر 3, 1395

درودها

زیبا قلم زدید…

پاسخ
علی احمدی
بهمن 30, 1397

درودهای بیکرانه جناب حسن زاده شاعر فرزانه زیباست و لذت برده و آموختم 🌹🌹🌹

پاسخ
عباس حسن زاده
خرداد 3, 1398

ممنون 🙏🍃

پاسخ

بستن فرم

سلام و درود

بسیار زیباست

سپاس از حضورتان

لذت بردم

شادکام باشید

در پناه خدا

این یک نقد است

ثبت نام در شعرپاک

شراب چشم قشنگت خمار خانه ی من
تمام سهم منی از جهان: سرانه ی من

به بوی موی تو جان می دهم نسیم بهشت
همیشه مقصد من بوده ای: کرانه ی من

که گفت؟ جان مرا آتشی زده ست رقیب
که شعله می کشد از جان و تن زبانه ی من

شریک دزد شدی با رفیق قافله ها
به خال می‌خورد این تیرتان کمانه ی من

پری بکش به هوایم، بیا خراب نکن!
قفس به عشق تو بوده ست آشیانه ی من

شبیه حسرت فرهاد و تیشه ی کُندش
صدای کوه گرفته ست با ترانه ی من

صدای پای تو پیچید و بوی یار آمد
شنیده ام که دلت شد شبی روانه ی من

« معصومه بیرانوند »