🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 باختم …

(ثبت: 690) بهمن 11, 1394 
باختم …

با دو دستم دلخوشی ها را به چاه انداختم …

زندگی شطرنج بازی کرد و من هم باختم …

یادگاری ماند، لبخندی که با هم میزدیم …

تلخ و تنها خاطراتی زوج و شیرین ساختم …

لحظه ها  لیوان افسوس مرا سر میکشند …

از همان روزی که با اسب غرورم تاختم …

نیمه شب ها میشوم آرام و غرق خاطرات …

بعد از اشعاری که در سودای تو پرداختم …

ما دو قطب دافع همنام، چون آهن ربا …

بر فراز بخت شومم پرچمی افراختم …

مرد این میدان نبودم من، حریفم سخت بود …

زندگی شطرنج بازی کرد و من هم باختم …


عباس حسن زده، دوازدهم بهمن ماه سال 1394

نظرها 10 
  1. شیوا شاکری پور

    بهمن 12, 1394

    مرد این میدان نبودم من، حریفم سخت بود …

    زندگی شطرنج بازی کرد و من هم باختم …

  2. سلام  بر کاکای خوبم  جناب حسن زاده

    بسیار قشنگ و عالی سرودی

    درود

  3. نگار حسن زاده

    بهمن 12, 1394

    سلام داداش عزیز و نازنینم

    واقعا قلمت بی نظیره

    بسیااااار عالی و زیبا و دلنشین بود 

    مرحبا داداش خوبم

    همیشه در اوج بدرخشی

  4. نگار حسن زاده

    بهمن 12, 1394

    ..

  5. سمانه تیموریان

    بهمن 12, 1394

    عرض سلام

    واقعا زیبا بود. دستمریزاد 

  6. زهره خسروی

    بهمن 12, 1394

  7. عسل رادمنش

    بهمن 12, 1394

    سلام آقای حسن زاده

    بسیار خوب و زیبا بود.حظ بردم

    مانا باشید

  8. پروشات عظیمی

    بهمن 13, 1394

    لحظه ها  لیوان افسوس مرا سر میکشند …

    از همان روزی که با اسب غرورم تاختم …

    بسیار عالی

  9. سوگند صفا

    بهمن 13, 1394

    سلام و درود جناب حسن زاده
    واقعا دست مریزاد..
    شعرتون حس غریبی داشت..
    لذت بردم
    برقرار باشین
    یاحق

  10. دینا پاکزاد

    بهمن 15, 1394

    سلام آقای حسن زاده.شعر خیلی خیلی خوبی بود.مرحبا به قلمتون

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا