🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 مثنوی هجرت

(ثبت: 245791) اسفند 8, 1400 
مثنوی هجرت

 

ای خداوند عشق و آزادی
هر چه می خواستم به من دادی
گرچه عقلم به روی تو خندید
در تو دیدم هر آنچه باید دید
عاشقانه مرا به خود خواندی
در دلم بذر عشق افشاندی
در خدا خواهی ام خدا بودی
در بلا جویی ام بلا بودی
دفع و جذب ات چه قدر زیبا بود
این محبت به حد اعلا بود
آرمان تو بود آزادی
بر سر این عقیده، “سَر”دادی
آسمانی ترین بشر بودی
حسرتِ چرخ فتنه گر بودی
سخنی گفتی و عجب عالی ست
در جهان زندگی ست، مرگی نیست
همه ذرات ذکر او گویند
پس نمیرند و زندگی جویند
من شنیدم که شخص علامه
پیش پایت نهاد عمامه [1]
چشم خود را به چشم تو چون دوخت
علم عرفانِ روح را آموخت
تو شکوهی و عزتِ جانی
تو فراتر ز بحث عرفانی
رابعه کیست؟ کودک راهت
بوعلی کیست؟ خامِ درگاهت
ریزه خوارِ تو بایزیدانند
خاکِ راهِ تو بوسعیدانند
سوره ی نور آسمان هایی
قطبِ عرفانِ کهکشان هایی
تو همانی که خلق خواهندت
آن حکیمی که نیست مانندت
جنس ذره ز نور دانستی
ذره را باشعور دانستی
ذره ذره وجود تو حکمت
پاره پاره کلام تو وحدت
عصر شاه و زمانه ی عصیان
همچو مسعود سعد، ای سلمان
خانه ی دوم تو زندان بود
مشکلی بود و بر تو آسان بود
از زبان تو، من شنیدستم
که به مستی همیشه بر بستم
رخت خود را زخانه تا زندان
که چنین است شیوه ی رندان
هرم خورشید در بیانت بود
ذوالفقار علی زبانت بود
دیده بودم به قلبِ غم زده ای
تیشه بر ریشه ی ستم زده ای
گفته بودی به من بَرِ دارم
زین سبب عاقبت سَرِ دارم
بار هشتاد و پنجمین زندان
بر سَرِ دار دیدمت خندان
گل صد خنده بر لبت رویید
دشمن از خنده های تو لرزید
آسمان در عزای تو نالید
دار بر خود زبودنت بالید
پیکرت بود باده ی خورشید
برفراز فلک، سحر جوشید
عقل بیچاره در مُقامَت خُرد
سیلی سخت از نگاهت خورد
رفتی از بند و او به بند اندر
تا ابد خاک ذلتش بر سر
چه کسی خفت؟ وحدتی شاهی
چه کسی رفت از جهان؟ ماهی
کوه نوری زمانه داد از دست
گوهری بوده، چرخ دون بشکست
دشمن تو چه سخت نادان بود
غافل از نشئه های ایمان بود
سوی زندان نگاهِ من باشد
دارِ تو سجده گاهِ من باشد
تو به آئین عشق جان دادی
درسِ خوبی به عاشقان دادی
تو نبودی به صبحِ آدینه
در فراقت شکست آئینه
ای فراتر ز هرچه می جویم
سخنی بیش از این نمی گویم
تو پس از این شهید ایمانی
تا ابد جاودانه می مانی

پنج شنبه 13 مهرماه 1374

[1] . زنده یاد سید محمدحسین طباطبایی (ره)

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. فریبا نوری

    اسفند 8, 1400

    آرمان تو بود آزادی
    بر سر این عقیده، “سَر”دادی

    درود استاد خراسانی گرانقدر

    مثنوی هجرت، توامان غمنامه هجران است و مدح مراد اما مدحی که نه از سر تظاهر و ریا، بلکه با خلوص نیت و باور قلبی نوشته شده است لذا ارزشمند است

    🌷🌷🌷🌷

    • طارق خراسانی

      اسفند 8, 1400

      سلام بزرگ بانوی ادیب پاک

      برایم جالب بود که شما دقیقا حال بنده را در گاه سرودن درک کرده اید و این را باید روانشناسی ادبی بنامیم.
      به احترام دختر عزیزم، مدیریت محترم سایت و احترام به قوانین سایت بنده در خصوص واقعه ای که در شعر بیان شده چیزی نخواهم گفت.

      سپاس از مهر نگاه ان عزیز

      در پناه خدا 🌿🙏🌹🌿

  2. اسفند 8, 1400

    درود و خداقوت
    زیبابود وقابل تحسین
    دستمریزاد استاد
    🌹🌹🌹

    • طارق خراسانی

      اسفند 8, 1400

      سلام و درود

      سپاس از حضور آن عزیز مهربان

      در پناه خدا 🌿🙏🌹🌿

  3. محمدعلی رضاپور

    اسفند 9, 1400

    سلام و درود و خداقوت
    منظورتان ظاهرا علامه طباطبایی نیستند اما نمی دانم کدام طباطبایی را درنظر داشتید و ماجرا چه بود.

    • طارق خراسانی

      اسفند 9, 1400

      سلام و درود
      زنده یاد حضرت ایت الله طباطبایی در خصوص مکتب حکمت متعالیه ملا صدرا بسیار تحقیق کرده اند. و میدانیم ان مکتب بر اصل «وجود» و تمایز آن از «ماهیت» استوار است، حضرت آیت الله در خاطرات خود دارند که هرگاه در مسایل فلسفی- معنوی ملا صدرا در می ماندم از خود ملاصدرا کمک می گرفتم منظور معظم له کمک از جان ملاصدرا بوده است که نحوه ی این رابطه مهم را ایشان از استاد علوم روحی حضرت سید مسعود ریاضی فرا گرفته بودند .
      هردو بزرگوار سیدِ طباطبایی بوده و گویا نسبتی نیز با هم داشته اند و ملاقات های بسیاری بین آنان بوده است.
      در پناه خدا 🌿🌹🌹🌹🌿

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا