🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
| تاریخ عضویت: | ۱۳۹۸/۰۷/۲۲ |
| تعداد شعر: | 15 |
| تعداد مطالب: | 1 |
| آخرین فعالیت | ۱۴۰۲/۰۲/۰۱ |
بی‌تاب مه روی تو را ماه؟!…محال است
آداب خوش و خوی تو را شاه؟!…محال است
در حسن تو این بس که به گفتار نگنجی
مهتاب شب ابروی تو را؟!…آه محال است
شاد آنکه سرش بر سر زانوی تو باشد!!!
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
علی معصومی در سر منشاء دیوانگی
سلام اقا سیاوش قبلا هم با حنابعالی در این وادی سخن رفته بود. جنابعالی متاسفاته با سوالاتی
معصومه بیرانوند در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام و سپاس مجدد
طارق خراسانی در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام مجدد خیلی خوشحالم که هستی ، سلامتی و در کنار خانواده به فضل الهی
معصومه بیرانوند در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام و عرض ادب این شعر شاید تاریخ سرودنش به ده سال قبل برمی گرده اولآ
طارق خراسانی در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام رابعه دوم دختر شاعرم اولا : در تعجبم چرا تا به امروز این شعر را
بهمن 12, 1401
سلام و درود
سروش زیبایی ست
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏🌹🌿
پاسخ
بهمن 12, 1401
گفتی که بیا تا به تو رخساره نمایم
افسوس که دیدار توذهرگاه محال است
💠💠💠
درودها
و
بسبار زیباسروده اید
پاسخ
بهمن 12, 1401
درود بر شما
فقط مفهوم واژه ی ” بی تاب” رو در مصرع اول متوجه نشدم
مثلا اگر اینطور بود به نظرم درستتر بود:
تابیدن مهروی تو را ماه؟محال است🌹
پاسخ
بستن فرم