🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 مخمس با تضمین بر غزلی از سجاد سامانی

(ثبت: 259136) اردیبهشت 12, 1402 
مخمس با تضمین بر غزلی از سجاد سامانی

درست پیش همین چشم های بارانی
میان همهمه ی ناله های عرفانی
شکست عهد و مرا برد رو به ویرانی
“که بود؟ شهره ی عالم به سست پیمانی
وفا نکرد و دریغ از کمی پشیمانی”

خیال کرده که نازش خریدن آسان است
گرفته بار گناهی به گردن آسان است
تحمل غم دوری به گفتن آسان است
“چه گفت؟ گفت فراق تو بر من آسان است
وداع کرد و نمی یابمش به آسانی”

شکسته باد طلسمِ نگاهِ جادویش!
مرا نشانه گرفته کمانِ ابرویش
دمار شیر در آورده چشم آهویش
“چه برد؟ تاب مرا برد تاب گیسویش
چه بود جرم تو؟ سرگشتگی پریشانی”

میان معرکه ی عشق ماند و خونم ریخت
به عرش بوده به فرشم نشاند و خونم ریخت
زبان سرخ به سبزی کشاند و خونم ریخت
“چه کرد؟ عشق مرا کفر خواند و خونم ریخت
چه حکمتیست در این شیوه ی مسلمانی؟”

قلم گرفته هوای دل غریبِ مرا
ردیف کرده در آن نسخه ی طبیب مرا
چه شاعرانه دلت خوانده آن نهیب مرا!
“چه از تو خواست؟ غزل های بی رقیب مرا
کجاست نزد رقیبان پی غزلخوانی”

پیاده لشکریان را چرا سوار شدی؟!
شکست خورده سپاهت که بی قرار شدی؟
نخورده مست! چرا گیجی و خمار شدی؟
“چرا به عشق چنین ظالمی دچار شدی؟
تو نیز عاشق اویی خودت نمی دانی”

 

معصومه بیرانوند
مخمسی با تضمین بر غزل آقای سجاد سامانی

۱۴۰۲۰۲۰۷

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نقدها
  1. طارق خراسانی

    اردیبهشت 14, 1402

    سلام و درود به دختر شاعرم
    سرکار خانم بیرانوند
    بنده امشب با جناب دکتر لاهیجی حدود 23 دقیقه صحبت داشتم و بخشی از سخنان این عزیز فرهیخته درباره مسمط شما بود.
    وقتی فهمیدم در تاریخ 12 اردیبهشت اثر شما در سایت نمایش داده شده شوکه شدم که چرا من ندیده ام.
    علت ندیدن هم تقصیر خودتان است حالا اگر مایل نیستید عکسی از خود بگذارید لطفا تصویر گل یا یک چیزی را بگذارید که بیننده متوجه حضور شما بشود.
    در هرصورت خیلی خیلی ناراحت شدم که نتوانستم به موقع مخمس زیبای شما را بخوانم.
    آقای لاهیجی عزیز عقیده و نظری دارد و قابل احترام و بنده نیز نظر خاص خودم را دارم
    بنده معتقدم کسی که غزل یا ریاعی یا چهارپاره یا حتی تک. بیتی را تضمین می کند تحت تاثیر یک شعر خوب قرار گرفته و می خواهد اولا بگونه ای از آن شاعر تجلیل به عمل آورد و دوما به تفسیر شعر بپردازد.
    بند یک را بررسی می کنیم :

    درست پیش همین چشم های بارانی
    میان همهمه ی ناله های عرفانی
    شکست عهد و مرا برد رو به ویرانی

    “که بود؟ شهره ی عالم به سست پیمانی
    وفا نکرد و دریغ از کمی پشیمانی”

    شاعر در این بند بسیار موفق عمل کرده است و بسیار دقیق به تشریح سست پیمانی فردی حال می خواهد معشوق باشد یا فردی دیگر می پردازد و از آنجایی که در تضمین شاعر باید بند نخستین را قوی و محکم بسراید دختر عزیزم خانم بیرانوند عالی از عهده ی این مهم بر آمده است
    .
    در بند دوم

    خیال کرده که نازش خریدن آسان است
    گرفته بار گناهی به گردن آسان است
    تحمل غم دوری به گفتن آسان است

    “چه گفت؟ گفت فراق تو بر من آسان است
    وداع کرد و نمی یابمش به آسانی”

    بنده از تمام صاحب‌نظران می خواهم بیایند و پیوستگی و روانی سه مصرع اول را با دو مصرع شاعر مرجع را قضاوت کنند.
    از دیدگاه بنده تضمین کننده دست به شاهکاری بزرگ زده است و بسیار موفق عمل کرده است به قوا استاد لاهیجی شاید بنده اشتباه کنم از عزیزان می خواهم زحمت کشیده به این صفحه تشریف بیاورند و نظر خود را بنویسند.
    نقد لازمه رشد شعر است و از این امر نباید غفلت ورزید.

    بریده/شکسته / باد طلسمِ نگاهِ جادویش!
    مرا نشانه گرفته کمانِ ابرویش
    دمار شیر در آورده چشم آهویش

    “چه برد؟ تاب مرا برد تاب گیسویش
    چه بود جرم تو؟ سرگشتگی پریشانی”

    زیباتر از دو بند دیگر بند سوم است، ولی بجای بریده باید از واژه شکسته شاعر سود می جست چون طلسم شکستنی و نابود کردنی ست.
    بنده تا این لحظه عاشق و محو زیبایی این بند شده ام.

    و می آییم به سراغ بند چهارم
    میان معرکه ی عشق ماند و خونم ریخت
    به عرش بودم و فرشم نشاند و خونم ریخت
    زبان سرخ به سبزی کشاند و خونم ریخت

    “چه کرد؟ عشق مرا کفر خواند و خونم ریخت
    چه حکمتیست در این شیوه ی مسلمانی؟”
    در این بند شاعر می بایست در مصرع سوم ویرایشی داشته باشد
    به عرش بوده، به فرشم نشاند و خونم ریخت
    به غیر از این مشکل که بر طرف شدنی ست ارتباط سه مصرع شاعر با دو مصرع شاعر مرجع عالی ست.
    در بند پنجم
    قلم گرفته هوای دل غریبِ مرا
    ردیف کرده در آن نسخه ی طبیب مرا
    چه شاعرانه دلت خوانده آن نهیب مرا!

    “چه از تو خواست؟ غزل های بی رقیب مرا
    کجاست نزد رقیبان پی غزلخوانی”

    در این بند هم هماهنگی کامل بین مصاریع وجود دارد

    پیاده لشکریان را چرا سوار شدی؟!
    شکست خورده سپاهت که بی قرار شدی؟
    نخورده مست! چرا گیجی و خمار شدی؟

    “چرا به عشق چنین ظالمی دچار شدی؟
    تو نیز عاشق اویی خودت نمی دانی”
    در این بند شاعر به زیبایی با احساس شاعر مرجع سه مصرع زیبایی را سروده ای ست.
    نتیجه!:
    از این اثر می توان دریافت که خانم بیرانوند اگر کمی دقت بخرج دهند به راحتی می توانند ذهن خود را در فضای شاعران مرجع به پرواز در آورده و از پس این کار بزرگ یعنی تضمین اشعار خود یا دیگر شاعران برآید
    در پناه خدا 🌱🌹👌👌👌👌👌👌👌🌹🌱

    • معصومه بیرانوند

      اردیبهشت 14, 1402

      سلام و عرض ادب
      خیلی ممنونم از نکاتی که فرمودین

نظرها
  1. سیدمحمدرضا لاهيجی

    اردیبهشت 13, 1402

    سلام و درود
    بامداد نکو

    این دیدگاهی شخصی و شاید حرفی مشابه اشتباه باشد!

    حقیر در هر قالبی چه منظوم باشد و چه منثور و چه قالب دیرباز باشد و قالب جدید علاقه‌مندم هم به واکاوی فرم و تکنیک‌های که در مرامنامه هر قالب مدون شده هم خب قریحه‌ام را امتحان کنم چرا که سلیقه تک بُعدی بودن ندارم، دلیلشم این است که هر شاعری در قوالب متعدد دست داشته باشد اولاً خود شعر در حین جوشش قالب مورد نظر را انتخاب می‌کند و در ثانی با در دست داشتن چند قالب حس می‌کنم قالب‌ها سیاقشان به یکدیگر کمک می‌کند، اما دو قالب را فقط یکبار امتحان کردم و چون حظّی در آن ندیدم دیگر به سراغشان نرفتم
    یکی همین قالبی که سرکارعالی به آن پرداخته‌اید یعنی مخمس
    و دیگری قالبی به نام اصالت کلمه، اصالت کلمه کلاً خوشم نیومد چرا که برعکس نام پر طمطراقش رگ و ریشه‌های ابتذال سخن درش دیدم و حتّی دست به نوشتنش هم نزدم، مخمس را هم به این دلیل که به نظرم این قالب بر مبنای کوشش سروده می‌شود و در جوار جوشش نیست یکبار فقط مشاقی کردم، چراکه اگر کل اثر از خود شاعر باشد آن بند یا بیتی که می‌خواهد بیان شود جوشش را از شاعر می‌گیرد و شریان را به کوشش وا می‌دارد اگرم از شعر عزیزی دیگر بخواهد مستفاد شود اجبارِ در قوافی و بیانی مترادف و در موازات با شعر شاعر دیگر باز شعر را به صلیب فکر می‌کشد و شاعر را از جوش می‌اندازد، یا مثلاً زبانیّت من با زبانیّت شما و شما با شاعر دیگر فرق دارد، پس شاعر ثانی جبر دارد برای یکنواخت شدن اثر زبان شاعر اول را انتخاب کند و این خودش جبرست و جبرم که با جوشش آبشون توی یک جوی نمیره!

    استاد محمد علی بهمنی عزیز فرمودند: هر جا شعر وارد اندیشه شود و شاعر فکر کند چه می‌خواهد بگوید و چه باید بنویسید شعر حاصل نمی‌شود و ماحصل کار تنها کلمه‌هایی در جوار هم چینده شده است!

    سلامت باشید و موفق

    • معصومه بیرانوند

      اردیبهشت 13, 1402

      سلام و عرض ادب و احترام

      از این که نظر خودتون رو فرمودین بی نهایت ممنونم اما آیا این قالب در اشعار فارسی وجود دارد یا نه؟ قطعآ جواب بله است
      از آن جایی تصمیم گرفتم به این قالب بپردازم که حس کردم رو به فراموشی است
      و بهتر است با غزل های معاصر این قالب به کار رود تا از قدیمی بودن کلمات شعری نیز پرهیز شود
      حقیر جدای از این مسائل دوست داشتم نظر سایرین را هم بدانم که فقط شما نظر دادین و بی آن که درباره ی شعرم نظر بدین فقط گفتین مخمس بد است چون کوشش است!
      شعر باید جوششی باشد درست اما اگر کسی کوشش کند بعضی قالب ها طور دیگری زنده شوند چه؟
      خیلی دوست داشتم نظر استاد خراسانی رو پای این شعرم و درباره ی حرف های شما بدونم
      ولی افسوس این شعر دیده نشد تا تصمیم بگیرم مخمس آری یا نه؟!

      باز هم سپاسگزارم

      • سیدمحمدرضا لاهيجی

        اردیبهشت 13, 1402

        سلام و درود
        وقت بخیر

        بنده قالبی را که ساختارش جوشندگی نداشته باشد در آن شخصیّت شعری نمی‌بینم امّا عرض نکردم بد است یا خوب‌، حتّی ابتدا به ساکن عرض شد این نگاه بنده است که شاید مشابه اشتباه باشد، و چرا عرض شد شاید مشابه اشتباه باشد، زیرا نخواستم و نمی‌خواهم فکرم را تحمیل کنم و نظرم را فقط عرض کردم!

        معلوم و پرواضح است آقای خراسانی نظری برعکس بنده دارند، چون ایشان در زمانی دیگر پای به جهان گذاشته‌اند، هفتاد سال سن دارند و کهن گو هستند و مخمس هم نوشتند و شاید باز هم بنویسند بنابراین جانانه دفاع خواهند کرد!

        امّا یک توضیح و پیشنهاد دوستانه برادرانه، خارج از مدار این شعر
        ادبیات و خاصه شعر هنرست و هنر علم نیست که مثلاً ۲×۲ بشود قطعاً ۴ و تئوریسینی بیاید حاشیه‌ای بر منطق چرایی ۴ و اثباتش بنویسد، بزرگترین افراد در شعر امثال جناب دکتر شفیعی کدکنی فرضیه پرداز شعرند و به واسطهٔ متغیّر بودن آن به آن رفتارمندی ادبیات، برای همیشه زمان و مکان یکان یکان حرفهایشان نمی‌تواند وجاهت داشته باشد، من و شما و هر فردی که نویساست باید بخوانیم، واکاوی کنیم، آزمون و خطا کنیم و خود استدلالِ کتابِ ادببات و شعر ذهن خود را بنویسیم تا شعرمان شاخصهٔ منطق و شخصیت خودمان را پیدا کند، به قولی اشعار، فرضیه‌ها، تجاربِ آموزشی پیشدادی و معاصر را غربال و خود مرامنامه شخصی خود را بنویسیم و داشته باشیم، تکیه کردن بر نگاه دیگران که این آقا به کدام رأی شاعری‌ست و آن خانم چه رأی، در حقیقت ذهنِ شعر ما را مستعمرهٔ افکار دیگران می‌کند!

        حرف بعدی واکاوی شعر را جهان‌شمول پیگیری کنید و بی مرز و وطن خاص چرا که چه بسا حرفی در آن سر دنیا شاعری یا نظریه پردازی گفته باشد که خوش خوراک تر باشد و نزدیکتر به اتمسفر شخصیت شعرتان!

        حقیر این راه را غلط و درست می‌روم و برای همین است که با اینکه زبان مادری‌ام پارسی نیست و ایرانی نیستم به زبان شما خط خطی می‌کنم، فرمودید: درباره خود شعرتان کلامی عرض نکردم خب دلیلش منوط به همان کوششی بودن‌ست که ردپایش را در شعرتان دیدم و دوگانگی زبانیّت شعری شما و زبانیّت شاعر اوّلی‌ که از نظر بنده جبر مخمس است و عرض شد دید حقیرست (باز هم می‌گویم شاید اشتباه باشد حرفم)

        در مورد نظر ندادن و نخوانده شدن شعرتان، عرضم به خدمت شما بنده برعکس دیگران تمام اشعار را واو به واو می‌خوانم و با اینکه یک نابینام جایی که باید بیان مطلب می‌کنم البته از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، کتمان نمی‌کنم خیلی از اوقات پشیمان هم می‌شوم، برای طرف ارزش قائل می‌شوی نقد می‌نویسی حتّی آدم حساب نمی‌کند از زمانی که صرف کرده‌ای یک تشکر خشک و خالی کند، بعضی کاربرانم که تافته جدا بافته‌اند انگار، نقد و نظر را حذف می‌کنند و فکر می‌کنند چیزی عوض می‌شود، صدالبته بنده فقط یکبار اینکار را می‌کنم اگر مثل شما با شخصیت باشد و پاسخم را دهد باز هم به ملاقات صفحه‌اش می‌روم و دوستانه تبادل نظر می‌کنیم، بی تفاوت باشد، نقد و نظرم را پاک کند به صفحه‌اش دیگر هرگز پای نخواهم گذاشت!

        سلامت باشید

        آرزوی بهترین‌ها را برای شما دارم
        و از فهم بالای شما سپاسگزارم

        • معصومه بیرانوند

          اردیبهشت 13, 1402

          سلام و وقتتون بخیر
          خیلی ممنونم از حضور و نظر لطفتون
          صد در صد راجع به حرفاتون فکر می کنم

          سلامت و موید باشید

          سر فرصت خواهم آمد

  2. سیدمحمدرضا لاهيجی

    اردیبهشت 13, 1402

    راستی این شاهکار بیت عالی‌جناب صائب برای من خیلی شریف‌ست که فرمودند:

    صائب دوچیز می‌شکند قدر شعر را

    تحسین ناشناس و سکوت سخن شناس

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا