🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در تعریف این قالب شعری آمده است که”مخمس یا تخمیس به مسمط پنجمصراعی میگویند که چهار مصراع اول آن هم قافیه (مصرع) هستند. معمولاً دو مصراع آخر مخمس تضمینی از یک غزل مشهور است.”
با توجه به اینکه این قالب در زمان گذشته طرفداران بیشتری داشته و اینجانب نیز چندین مخمس بر غزل های برخی شاعران داشتم و با مخالفت عده ای از عزیزان از مخمس گویی دلسرد شدم، از کلیه ی شاعران و مخاطبان می خواهم نظر خود را درباره ی این قالب شعری و مزایا و معایب آن مرقوم نمایند و اگر شعری در این قالب سروده اند نیز در ذیل همین مطلب بارگزاری نمایند، با تشکر
نمونه ای از مخمس اینجانب با تضمین بر غزلی از سجادسامانی:
درست پیش همین چشم های بارانی
میان همهمه ی ناله های عرفانی
شکست عهد و مرا برد رو به ویرانی
“که بود؟ شهره ی عالم به سست پیمانی
وفا نکرد و دریغ از کمی پشیمانی”
خیال کرده که نازش خریدن آسان است
گرفته بار گناهی به گردن آسان است
تحمل غم دوری به گفتن آسان است
“چه گفت؟ گفت فراق تو بر من آسان است
وداع کرد و نمی یابمش به آسانی”
شکسته باد طلسمِ نگاهِ جادویش!
مرا نشانه گرفته کمانِ ابرویش
دمار شیر در آورده چشم آهویش
“چه برد؟ تاب مرا برد تاب گیسویش
چه بود جرم تو؟ سرگشتگی پریشانی”
میان معرکه ی عشق ماند و خونم ریخت
به عرش بوده به فرشم نشاند و خونم ریخت
زبان سرخ به سبزی کشاند و خونم ریخت
“چه کرد؟ عشق مرا کفر خواند و خونم ریخت
چه حکمتیست در این شیوه ی مسلمانی؟”
قلم گرفته هوای دل غریبِ مرا
ردیف کرده در آن نسخه ی طبیب مرا
چه شاعرانه دلت خوانده آن نهیب مرا!
“چه از تو خواست؟ غزل های بی رقیب مرا
کجاست نزد رقیبان پی غزلخوانی”
پیاده لشکریان را چرا سوار شدی؟!
شکست خورده سپاهت که بی قرار شدی؟
نخورده مست! چرا گیجی و خمار شدی؟
“چرا به عشق چنین ظالمی دچار شدی؟
تو نیز عاشق اویی خودت نمی دانی”
معصومه بیرانوند
مخمسی با تضمین بر غزل آقای سجاد سامانی
۱۴۰۲۰۲۰۷
کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (6):
شهریور 25, 1402
شعرتان بسیار خوب بود موفق باشید
پاسخ
شهریور 28, 1402
سلام و درود بر شما
سپاسگزارم
پاسخ
شهریور 30, 1402
سلام و عرض ادب بانو بیرانوند عزیز
ابتدا سه مورد کوتاه را عرض کنم:
یک، سپاسگزارم که با اشتراک این مطلب ارزشمند به پر بار شدن این بخش از سایت پاک کمک کردید. امید که دوستان بیشتری در این بخش فعالیت کنند و شاهد رونق روزافزونش باشیم.
دو، مسمط زیبایتان را خواندم و لذت بردم. درود بر شما و طبع روانتان.
سه، املای واژهی «بارگذاری» به این صورت صحیح است.
حال پاسخ این سوال را بهزعم خودم عرض کنم…
– مخمس بر تضمین غزل آری یا نه؟!
– آری
چرایی آری
در پای شعر «اینک ابراهیم» مانای عزیز از مبحثی صحبت به میان آوردم به نام ترامتنیت. از آنجایی که بهنظرم به این سوالی که مطرح فرمودید مربوط میشود، پاره ای از آن کامنت را در اینجا نیز میآورم:
«بسیاری از زبانشناسان، فلاسفه و منتقدان پس از سوسور، که زبان را نظامی خودارجاع میدانست، بر اهمیت متنگرایی در تحلیل متون تاکید داشتهاند. ژولیا کریستوا در دههی 1960نخستین بار اصطلاح بینامتنیت را به کار برد. بینامتنیت اصطلاحی پربسامد در آثار ساختارگرایان و پسساختارگرایان است. پژوهشگران و متنقدان با کاربست این رویکرد سعی میکنند وجوه یک متن را در پرتوافکنی دیگر متون بازشناسی کنند. ژرار ژنت، پیرو آثار کریستوا از مفهومی گستردهتر به نام «ترامتنیت» سخن به میان آورده است که بینامتنیت خود، یکی از شاخههای آن است. باید توجه داشت که اکنون نقدهای ترامتنی نه محدود به حوزهی ادبیات که در نقدهای آثار هنری و دیزاین هم کاربردی هستند. ترامتنیت پنج شاخه دارد:
بینامتنیت: بررسی رابطهی دو یا چند متن ادبی و هنری براساس همحضوری؛
بیشمتنیت: بررسی رابطهی دو یا چند متن ادبی یا هنری براساس برگرفتگی؛
سرمتنیت: رابطهی طولی میان یک اثر و گونهای که به آن تعلق دارد؛
پیرامتنیت: بررسی ورودیها و آستانههایی که برای ورود به جهان متن باید از آنها گذر کرد؛
فرامتنیت: بررسی رابطهی تفسیری، تشریحی یا انتقادی یک متن نسبت به متن دیگر.»
در همین راستا تضمین غزل در مسمط را میتوان مصداقی از بینامتنیت و یا بیشمتنیت دانست. اینگونه تضمینها از آنجایی که با ارجاع به غزل مبدا انجام میشود بهنوعی ادای احترام سرایندهی مسمط به سرایندهی غزل است. چه بسا سرودن چنین مسمطهایی به بازخوانی غزل مبدا و ماندگاری بیشتر آن هم کمک کند و زمینهای باشد برای بازخوانی غزل در گفتمانها یا فضاهای دیگر.
سالها پیش (آبان 96) مسمطی نوشتم با تضمین از غزل جناب محمدعلی بهمنی و آن را به ایشان تقدیم کردم. البته زبان سرایش و نوع واژهگزینیام در آن دوران زمین تا آسمان با اکنونم فاصله دارد (کاستیهای آن را به خطاپوشانه بنگرید). به هر حال بنا بر دعوت شما آن را در این صفحه هم به اشتراک میگذارم:
مقصدِ آهِ من که شد؟ داغِ شقایقم بگو
رازِ پلنگ و ماه را، با دل سارقم بگو
موج کجا بَرَد مرا؟ پاروی قایقم بگو
«این شفق است یا فلق؟ مغرب و مشرقم بگو
من به کجا رسیدهام؟ جان دقایقم بگو»
شمع مزار خنده را گریه چو فوت میکند
بغض هزار ساله در سینه سقوط میکند
حکمِ دل است و بی دلم، اوست که کوت میکند
«آینه در جوابِ من باز سکوت می کند
باز مرا چه می شود؟ ای تو حقایقم بگو»
حلقهی آتشین چرا؟ عقرب خودگزیده را
آب هلاک میدهی اسب نفس بریده را؟
از لب کال چیدهام بوسهی نارسیده را
«جان همه شوق گشتهام، طعنهی ناشنیده را
در همه حال خوبِ من، با تو موافقم بگو»
دست سکوت میکُشد، فرصت غوغای مرا
سایه سیاه میکند مطلع فردای مرا
پتک جنون میشکند آخرِ سر پای مرا
«پاک کن از حافظهات شور غزلهای مرا
شاعر مردهام بخوان، گور علائقم بگو»
بیخود و سرسری مرا بر سر تقدیر مکش
برای شعر سادهام، نقشهی تفسیر مکش
بر تن کهنه کُندهام، عکس دل و تیر مکش
«با من کور و کر ولی واژه به تصویر مکش
منظره های عقل را با منِ سابقم بگو»
دانهی مهر جز تو را در دل خود نکاشتم
عقل فریبخورده را جای دگر گماشتم
بر سر لوح زندگی ،نامِ تو را نگاشتم
«من که هر آنچه داشتم اول ره گذاشتم
حال برای چون تویی اگر که لایقم بگو»
درپی عشق میدوم، بیپر-و-بال میرسم
آخر هر ترانه بر، واژهی لال میرسم
ماضی مستمر شوم، تازه به حال میرسم
«یا به زوال میروم یا به کمال میرسم
یکسره کن کار مرا بگو که عاشقم بگو»
آبان 96
سینا دژآگه
سپاس از اشتراک شعر و مطلب ارزشمندتان
زنده باشید و در اوج🌸🌺🌸🌺
پاسخ
شهریور 30, 1402
سلام و عرض ادب
درود بر شما
ممنونم بابت نکات ارزشمندی که فرمودین
شعرتون خیلی زیباست
درود بر شما
عالی
بیخود و سرسری مرا بر سر تقدیر مکش
برای شعر سادهام، نقشهی تفسیر مکش
بر تن کهنه کُندهام، عکس دل و تیر مکش
«با من کور و کر ولی واژه به تصویر مکش
منظره های عقل را با منِ سابقم بگو»
دانهی مهر جز تو را در دل خود نکاشتم
عقل فریبخورده را جای دگر گماشتم
بر سر لوح زندگی ،نامِ تو را نگاشتم
«من که هر آنچه داشتم اول ره گذاشتم
حال برای چون تویی اگر که لایقم بگو»
پاسخ
بستن فرم