🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
شبیه قلّه ی کوهی که از فاتح شود خالی
سراغم را نمی گیری عجب بختی و اقبالی…
من از پس کوچه های دل سراغ عشق میگیرم
تفأل می زنم بر حضرت شاعر، عجب فالی:
“صفایی بود دیشب با خیالت خلوت ما را”
نمیبینی دل ما را در این تصویر پوشالی
تو از اعجاز می گویی، پیمبر گونه می آیی
چه تعبیری از این بهتر که رزق آخر سالی؟!
به ویرانی شدم ارگ بم و مانند دیوارش
فرو میپاشم از غم ها و می ریزم به هر حالی
چه می گویم من از احساس خود وقتی نمی خوانی؟
دلا حرفی نزن! بنشین! نمی گوید کسی لالی…
معصومه بیرانوند
۱۴۰۳/۰۱/۱۰
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (11):
فروردین 11, 1403
بسیار زیبا سزودید
🌺🌺🌺👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
پاسخ
فروردین 11, 1403
سلام و عرض ادب
خیلی ممنونم
سلامت باشید
نظر لطف شماست
پاسخ
فروردین 11, 1403
درود خانم بیرانوند
زیباست
بهارتان سبز و با طراوت باد 🌹🌹
پاسخ
فروردین 11, 1403
سلام و احترام
بسیار زیبا👏👏🌸🌸لذت بردم
پاسخ
فروردین 11, 1403
سلام
ممنونم شیدای عزیز
پاسخ
فروردین 11, 1403
درود بر شما
شعر زیباییست
قلمتان ماندگار بانو🌺🌺🌺💐💐💐
پاسخ
فروردین 11, 1403
سلام و درود بر شما
ممنونم
پاسخ
فروردین 11, 1403
سلامودرود
بسیار زیباست
در پناه خدا🌹
پاسخ
فروردین 11, 1403
سلام و درود
سپاس
از حضورتان
در پناه خدا
پاسخ
فروردین 11, 1403
درود گرامی
زیباست و پر احساس و دلنشین
ولی جسارتا مصرع پایانی با توجه به اینکه در غزل ضربه نهایی در بیت اخر زده می شود و کل شعر جمع بندی می شود در فضای جاری شعر و در موازات بیت های دیگر ان خیال انگیزی و شور لازم را ندارد البته قافیه سختی را انتخاب کردید و در تمام بیت ها موفق بودید
پاینده و پیروز باشید
🌺🌺🌺👏👏👏
پاسخ
فروردین 11, 1403
سلام و عرض ادب
خیلی ممنونم از حضور و نکته ای که فرمودین
بله ویرایشش می کنم
پاسخ
فروردین 15, 1403
درود .عالی
پاسخ
بستن فرم