🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
ديار كهنه ترين مرز آرزوخيزم
اگرچه دهكده اي بي بهار و ناچيزم
پناه صد دل درهم شكسته مي جويد
غروب پنجره هاي سكوت پاييزم
اساس خاكي من روي موج مي لرزد
رهين دلهره ي اتفاق دلريزم
غريبه است نگاهم در اين جهان با عشق
مسافر ابد مرگ وحشت انگيزم
برای رونق من سال و ماه کم دارد
كه فصل پنجم اين سال هاي لبريزم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):