🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 من آخر یک شبی آرام در چشم تو میمیرم

(ثبت: 417) دی 2, 1394 

تو میآیی ومن دیگر نمی یابم نشانم را
چنانکه دست من گم میکند راه دهانم را

تو میایی ومرهم میشوی برزخم تبدارم
تو میآیی وساکت میکنی آتشفشانم را

تو میآیی و دریای دلم آرام می گیرد
به نازی تا برافرازی سپید بادبانم را

تومیآیی ومی بینی که درمهتاب اندامت
شهاب چشم من گم کرده راه آسمانم را

شبی آخرنسیمی میرساندعطرگیسویت
نسیمی که به یغما میسپارد دودمانم را

گمانم درطفولیت موذن خوانده درگوشم
بجای چار تکبیرش چهل بارت، اذانم را

بنازم برخدایی که چنان شهد لبت داده
که تا بیند چگونه میدهم پس امتحانم را

من آخریک شبی آرام درچشم تو میمیرم
شبی که پرکنددست قشنگت استکانم را

حسین دلجووو
شیراز…

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):