🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
من را امید دیدن رویش هنوز هست
میدان اگر که گم شده گویش هنوز هست
مردم ز عشق بنده خبر دار می شوند
زین دیده ام که به سویش هنوز هست
گویی که آب برده از این چشمه دختری
گر بنگری به صخره سبویش هنوز هست
این آبروی من همه بر باد رفته است
زان رد پا که بر سر کویش هنوز هست
امشب کنار خانه دلدار چون رویم
وقتی که اخم تلخ عمویش هنوز هست
آدم ز آبروی خودش چون کند دفاع
وقتی که دست روی گلویش هنوز هست
او را به زور چگونه توانم ز یاد برد
وقتی که یادگاری مویش هنوز هست
آن جامه های لحظه دیدار آن عزیز
باور کنید رد اتویش هنوز هست
صدها هزار حسرت یک بوسه در دلم
از آن لبان سرخ لبویش هنوز هست
وقتی گناه نکرد و نکردم بگو چرا
بر نرده های خانه پتویش هنوز هست
یارب ببار بارش رحمت در این دیار
دریا اگرچه خشک شده قویش هنوز هست
شعر:آرمان داوری
پاییز زرد ۱۳۹۹
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
آبان 19, 1399
درود بر شما
بسیار زیباست
قلمتان سبز🌸
پاسخ
آبان 19, 1399
درودها
شعری پر احساس لطیف را میهمان قلم شما بودم
امید که هماره بسرائید به مهر
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
آبان 19, 1399
موفق باشی و سر بلند🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
آبان 19, 1399
درود برشما بسیار زیبا بود
بزرگوارلذت بردم
🙏🍃🌿💐🌹
در پناه خدا
پاسخ
آبان 19, 1399
ممنونم که می نویسید و به اشتراک میگذارید…
مانا باشید هنرمند و موفق💐
پاسخ
بستن فرم