🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
می خواهم پَسْگُفتاری از گُفتارِ زندگی باشم
پیشْگُفتاری از گُفتارِ قلم و قدم
می خواهم هَمْ هَمِ غَمِ قلمی باشم که
در کودکی جوانی اش قلم شد!
می خواهم باشم
اندیشه ای باشم که سیاسی شد
و بایشی از زایِشِ مارکسیسم را
با خوانشی علمی خواهش کرد
می خواهم پیرنگِ این خیابان باشم
همین بیابان که
برای کشیدنِ دو چشمِ باران نیرنگ شد!
نیرنگ نامِ نَسَبی من است
نامِ دیگری از سببی که سَبَبی نیست!
و درنگِ این آهنگ چه بی درنگ رنگ می شود
می شود
چگونه می شود
گلوله های فشنگ را قشنگ تعبیر کرد؟!
وقتی زبانِ تفنگ رادیکال است
وقتی گویش خدا کال است!
آه نگو که من غوره ترین رسیده ی تاریخم
که
در دامانِ شاخه های آفتاب نچیده چیده شدم!
زندگی نه یک مکانیسم ابدی نه یک دینامیسم
که فرمالیستی تکنیکال است
و بی تولد متولد می شود!
زندگی ممکن است بال های عقابی باشد
که نقابش را فاش نمی کند!
مبارزی دائمی نیست
اما باید گولِ گاردهای آن را نخوریم!
مثلِ یک کاغذ سفید است که باید آن را سیاه کرد
یک رؤیای واقعی است که بیداری خواب ها را می بیند
لحظه ای است که به مثابه ی یک ساعت ارزش دارد!
بدیلی است که بی بدیل رقص می زند
می زند
برف پیرمردانه می زند
و این یعنی فصل پائیز را در ذهنتان طراحی کنید
تا که بتوانید به فروردین دینِ تان برسید!
زندگی غصه ی خودش را به هیچ قصه ای نمی گوید
او غبطه ای است که در فصلِ غصه سرما می خورد
من به نقطه هایی که
بی حرف بر گورستانِ فکر می نوازند
شک دارم
من به این آسیبِ پُرسرآشیب شک دارم
به همین یقین که ابن السلام هیچ سنگی نیست
من عاشق هیچ اصالتِ اراده ای نیستم
که خودش را نمی تواند اداره کند!
شاهنامه ی من شبیه هیچ:«سنگِ فیلسوفی» نیست
او شاهکاری است که در حَجَرُلیسِ خودش
بی حرف بی نقطه جمله می شود!
آه نگو که دل نگرانِ جنابِ تأسف ام
که
در درونِ خودش بدترین متأسفِ دنیاست!
بیا تا با هم به استقبالِ همدیگر برویم
به دیدارِ مَکبِثِ عشق برویم
او سایه ی هر همسایه ای است
و به خوبی
«راه رفتن سایه » را بی همسایه
به ما می آموزد!
عابدین پاپی(آرام)
11/12/1402
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
اسفند 13, 1402
چگونه می شود
گلوله های فشنگ را قشنگ تعبیر کرد؟!
وقتی زبانِ تفنگ رادیکال است
وقتی گویش خدا کال است!
آه نگو که من غوره ترین رسیده ی تاریخم
که
در دامانِ شاخه های آفتاب نچیده چیده شدم!
********
به همین یقین که ابن السلام هیچ سنگی نیست
من عاشق هیچ اصالتِ اراده ای نیستم
که خودش را نمی تواند اداره کند!
شاهنامه ی من شبیه هیچ:«سنگِ فیلسوفی» نیست
او شاهکاری است که در حَجَرُلیسِ خودش
بی حرف بی نقطه جمله می شود!
************
درود. فوق العاده بود این شعر.
اتفاق مبارکی است حلول این شعر برای اتصال ادبیات امروز ما به فردا.
پاسخ
اسفند 13, 1402
با درودی دوباره. من این شعر را یک بار خواندم و به صورت فایل صوتی ضبط کردم که برای ارج نهادن به اندیشه ورزی و اندیشه سازی که در این صفحه نهادینه است اما کمتر مورد توجه قرار می گیرد به همراه تحلیلی مختصر که در روزهای آینده منتشر خواهم کرد، به آن تقدیم می کنم. با این توضیح که در یک سوم انتهایی شعر خطایی در خوانش رخ داده است اما ترجیح دادم که همین خوانش نخستین و اریجینال را تقدیم کنم.
پاسخ
اسفند 15, 1402
🌷🌹🌹🌹🌹🌹🌷🌷🌷❤️❤️
پاسخ
اسفند 13, 1402
چگونه می شود
گلوله های فشنگ را قشنگ تعبیر کرد؟!
وقتی زبانِ تفنگ رادیکال است
وقتی گویش خدا کال است!
آه نگو که من غوره ترین رسیده ی تاریخم
که
در دامانِ شاخه های آفتاب نچیده چیده شدم!
سلام
برای من نیز این قسمت، برجستگی داشت و جذبش شدم
پاسخ
اسفند 14, 1402
سلام
افقی روشن را چگونه می توان در شبی تاریکنظاره گر بود ؟ !
مگر معجزتی شده باشد.
درودتان🌹
پاسخ
اسفند 14, 1402
درود
این شعر سرشار از ترکیبات نو و مفاهیم بکریست که در خدمت ارایه و به کارگیری جناس و سجع به طور استادانه ای خلق شده و به شکوه رسیده
دستمریزاد و افرین
🌺🌺🌺👏👏👏❤️❤️❤️
پاسخ
بستن فرم