🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بگذار ببینمت کجایی
آخر نه مگر که آشنایی
خون شد دل ما ز دوری تو
فریاد زنم از این جدایی
تو ماه قشنگ آسمانی
در جسم نحیف من چو جانی
با یاد تو زنده ام نگارا
دریاب مرا که می توانی
من عاشقم عاشق جمالت
دل بسته ی ذات با کمالت
با من منما به قهر رفتار
خورشید، نگاه بی زوالت
اکسیژن من نسیم مویت
ماندم به خدا در آرزویت
گر بود مرا که اختیاری
مسکن شده بود خاک کویت
برخیز بیا تو را ببینیم
از روی تو با شعف نشینیم
آخر تو چرا نمی گذاری
ما نیز به خنده لب بچینیم
ای عشق تو شور و شوق و شادی
بر زندگی ام امید دادی
هرگز نکنم تو را فراموش
در لحظه به لحظه ام به یادی
ای نام تو اسم رمز وحدت
با سایه ی تو چه بیم و دهشت
از ما تو اگر کنی حمایت
تکیه بدهیم به تخت قدرت
ای تابش نور سبز و آبی
بر جان و دلم چو آفتابی
امشب خبری مهم دارم
می گویم اگر که شب نخوابی
ای شادی من ز شادی تو
کس دیده نشد به رادی تو
ای آن که نجیب و مهربانی
من آمده ام به وادی تو
بر دیده ی من تو جای داری
ممنون ز تو ام که پای داری
ما با تو وفا صفا نمودیم
همیشه بمان چو رای داری
دارم به تو صد سلام از دور
عشق تو مرا نمود مجبور
تا دست بر آسمان برآرم
بد خواه تو را خدا کند کور
دنیا چه قدر که تو پلیدی
هر لحظه جنایت آفریدی
کشتی تو تمام بی گناهان
سرها که تو از قفا بریدی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
مهر 17, 1401
درود بر استاد عزیز وبزرگوار سید محمد رضا لاهیجی
از حسن توجه و بذل محبت شما سپاسگزارم .شاد وسلامت وبرقرار باشید .🌺🌸🌺🌺🌸
پاسخ
بستن فرم