🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
…
و
عبارتی کهنه نیست
به کنه نگاه نو می جنبید
چون باران
بر سر و روی دیم زمین
می ریخت
به دنبال جسارت رویش سبز
لای لبالب گلهای نو
به مشکین نگاهت
سلام می کرد
می پیچید در نای و نفس بینایی
در آرایش زلف زیبایی
ترانه خوان بهار بود
در چشم پژمرد ونم
در بستر رود
در فراز ونشیب بی شمار
غوطه در روشنی می خورد
به سمت دریای دور
آنجا
ستاره
خود را آویخته به گردن موج
و
” آن”
عشق بود
تمکین می کرد به خشکی لبانت
تا روان شود در جسارت موج
وفرو رود
به انشقاق لب دشت
همو به نبض سبز
آتش آلاله می زد…
میانه ی قهر زمین
که به زخمت تیغ می کشید…
سر می انداخت به پای بلوغ وارادت
در باداباد می باخت
گریبان چاک می کرد تا سپیدی بروید
بر گردن گرازی می نشست
خوکی را رگ می زد
و همه گردن داده بودندش
به میمنت
شالیزار اندیشه ی شان آفتاب بود
روی مژگان بلند
و
اینهمه
عطر آلود عشق بود که چنین می نمود
عشق
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
اردیبهشت 29, 1398
شعر شما را خواندم
با شما هم احساس شدم
و بهترین شعر آن است که تو را با خود به احساسات شاعر بکشاند.
احسنت بر شما
👏👏👏👏👏
دستمریزاد
موفق و موید و شادکام باشید انشاالله
🌹🌷🌺🌸🌹🌷
پاسخ
اردیبهشت 29, 1398
سلام و احترام محضرتان استاد رشنو گرامی
چقدر عالی و پر معنی سرودید
بهره مند و بذت بردم از شعر زیبایتان
درود ها
زنده باشید به مهر
🌿💐💐💐💐💐💐🌺🌸
پاسخ
اردیبهشت 29, 1398
سلام و.درود
دلمریزاد استاد
در پناه خدا
پاسخ
اردیبهشت 29, 1398
باران درود بر استاد گرانقدرم
بسیار بسیار زیبا و عمیق و خواندنی
شادکام باشید و برقرار
پاسخ
بستن فرم