🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تا كه از افكار و لطف حق، مرا ادراك بود
در ركوع و در سجودم ، نيّت من پاك بود
شبنمي از لطف حق ، بر جبينـم5 پاشيده شد
در سجود و در نمازم، چشم من نمناك بود
قاضي محشر چو پُـرسد ، دينـت چه بود
گويمش دين محمد(ص) ، سيد لولاك6 بود
تا به محشر آورندم ، پُـرسنم دينت زِ كيست
باز گويم : دينـم از آن خالقِ افلاك7 بود
آخر كار قيامت ، جاي من يارب كجاست
من كه ميدانم،همين جسم من ازاين خاك بود
روح من گرفيض ولطفت نيست،يارب فيض كيست
آنكه در گفتار توحيدت، فقط بي باك بود
جسم من از خاك پروردي،به خاكم مي نهند
روح من هم گر زِ خاكس،از چه با صد ادراك بود
نا اميدي كي تواند ، رأي دل مختل كند
دل كه بر تمثال ديدار رُخت صد چاك بود
مرد با دانش تواند حرف حق ، واضح كند
تا كه واضح كرد، دانش در هنر چالاك1 بود
فرد بي دانش كجا ،كي حرف حق بتوان زند
حرف بي دانش،يقيناً تلخ چون ترياك2 بود
هر كه آن املاك و مُلك عاقبـت بـشناختس
كي ديگر فكرش،براين مُلك وبراين املاك بود
اي حسن،آن حرف حق را هر كسي بـشناختس
دائماً بر حرف حقگو ، بسته بر فِتراك3 بود
٭٭٭
5- پيشاني 6- رسول اكرم(ص) 7- گردون -سپهر
1- تند و تيز 2- پاد زهر- افيون 3 – زين اسب
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
خرداد 12, 1398
درود…شعرهاتون دل نشین هستند🌷🌹
پاسخ
بستن فرم