🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
لطف او جاریست در دریای مهر
گفته هایش جملگی صد شور و شعر
می نوازد چشم را تصویر ها
می تراود عطر از گلزارها
دست انفاق خدا را دیده ام
یک به یک از گلشنش مُل چیده ام
باد می آید مرا بیدار کن
ابر رحمت را دوباره بار کن
کفشهای بچه ها پاره ولی باران خوش است
سقف خانه نم زده اما نم ِباران خوش است
می کنم وصله سر زانوی احمد را ببین
خوش به حالم می شود وقتی نمی بیند جبین
سالها از خان لطفش خورده ایم
سالها از باغ کویش برده ایم
ای خدا یغماگران اموال ما را برده اند
هر چه را بر ما عنایت کرده بودی خورده اند
جملگی گویند آنچه در یَد ِماست , مال ماست
آن خدائی که قبولش کرده اید همراه ماست
دست خالی شما از بی لیاقت بودن است
سفره ی خالی تان از بی کفایت بودن است
ما اگر در برجها خوش می شود احوالمان
بودن امثالتان در کوخها تقدیرتان
بی خبر هستند از اعماق ِ گرداب عمل
پای می کوبند بر کردارهائی چون جمل
حق و ناحق کردن قوت یتیمان کارشان
خوردن اموال محرومان شده پیمانشان
ظاهری همگون و خوش رو ساختند بر جسمشان
لیک در باطن به پستی رفت هر دم روحشان
این تعادلها که می گویند بر پا , نیست نیست
نمره ی صدها هزاران فاصله جز بیست نیست
همدلی چیزی به جز تکرار طوطی وار نیست
بی تفاوت بودن مردم بر ایشان عار نیست
قوت ما را از میان سفره هامان برده اند
با پیام اعتدال اموال ما را خورده اند
چشمشان کور است از دیدار روی ملتی
قلبشان زنگارها بسته به فردا حسرتی
نزد آنان کار بهتر بی تکلم بودن است
لب فرو بستن سکوت و خواب , زیبا گفتن است
بر بلندای نمازِ عاشقانت , می فشان
بر سجود و ناله های مردمم , نوری نشان
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):
تیر 1, 1400
بداهه تقدیم شما شاعر گرامی
وقتی که شعرت خواندم
گفتم شعر زیبایست
شادی به دلم افتاد
از این همه استادی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم