🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
پدرم را
در اندوه سرخ غروبی شوم
به صیانت عصمت دختری مظلوم
گرگانی هوسباز دریدند
مادرم را
سوسوی دیدگانش
گره دار قالی هایش ربودند
وانگشتانی یخ زده
چونان دندان های پوسیده
نمایان از
پاره گی کفشهایی
که به فریاد دهان گشوده بودند
برادرم را
در آستانه ی یک روز سرد
حقارت نیشخند همکلاسانش
حلق آویز مرگی خود خواسته کرد
و اینک من
وارث این دردهای بیکران
فریاد می زنم
تمام عزتشان را
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
خرداد 27, 1399
درودتان باد گرامی🌺
پاسخ
بستن فرم