🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
پرتوِ نورِ دلم باشد که از انوارِ دوست
کی غلط باشد که گویم این تن و جانِ من اوست
عاشقان هر آنچه می بینند معشوقست و بس
من شود او همچو در آئینهٔ نقشی رو به روست
چون سبو بگرفت از می رنگ و بو، بعدش دگر
مِی نگردد آن سبو، بویش همانا در سبوست
وه بحق گفتا اناالحق چون که دید او دوست را
در میانِ استخوان و گوشتش هم خون و پوست
قطره ای باشیم از دریای ذاتش نی جدا
ما کجا و او کجا با او همی بودن نکوست
معرفت خواهد که داند عطرِ بویِ روحِ او
از وجودِ واحدش باشد که هستی مُشک بوست
زاهدی را هر اثر باشد کز آثارِ حبیب
خرّمست از این قَرابت کو نشد مُنفَک ز دوست
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
خرداد 29, 1402
درود بر شما
زیباست
قلمتان سبز🌺
پاسخ
خرداد 29, 1402
درود بر بانوی بزرگوار عظیمه ایرانپور
سپاس از حضور آن بانوی گرانقدر
سلامت و شادکام باشید
🌹
پاسخ
خرداد 29, 1402
درود بر شما جناب زاهدی ارجمند
عاشقان هر آنچه می بینند معشوقست و بس
می شود او همچو در آیینه نقشی رو به روست
واگر جز این بود تنهایی انسان را می کشت
در پناه خداشادکام باشید
🙏🙏🙏❤️🙏🙏🙏❤️🙏🙏🙏❤️
پاسخ
خرداد 29, 1402
درود بر بانوی طلعت خیاط پیشه بزرگوار
سپاس از لطف و عنایت آن بانوی گرانقدر
سلامت و سرفراز باشید
🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم